«سیده طوبی» خیلی ویژه عاشق امام حسین(ع) است و هر زمان اسم آقا که برده شود گریه اش بند نمی آید. امسال هم بانی خیر شده. با اینکه هنوز مُهر ترخیص بیمارستانش خشک نشده و حال دیابتی اش، حاد است، روضه شاه کربلا چیده توی مؤسسه.
چای جینگولهای «اکرم» رودست ندارد. چایِ گل محمدیِ هل دارِ نباتیاش. از دیروز که فهمید مثل هر سال بساط روضه پهن است، اعلام کرد با کسب اجازه از همه دوستان، من چایریز مجلس. حالا هم که با یک سبد گیاه و اسانس از در آمده تو، رفته سراغ سماور و آبدارخانه. همه میدانیم چایی که با سلام و صلوات و ارادت دم شود، چای نیست که، استکان شفاست.
«آزاده» و «آناهیتا» هم نیم ساعتی میشود شمع و بیرق و حلوا و خرما و آشهای نذری را دارند میچینند آنجا که باید. همکارانی که تازه به جمع ما اضافه شده اند اما انگار خیلی سال است آشناییم.
و همه کاره مؤسسه، خانم مدیر هم که نشسته بالای سر بستهها. بستههای نذری. داریم دو نفری زیارت عاشورا اضافه میکنیم داخلشان. چشمی که نگاه میکنم نصفشان مانده که کار تکمیل شود.
«مریم» هم دارد آدرس مؤسسه را برای آقای سخنران و مداح می فرستد. این عزیز یک پسر هفت ساله دارد که حافظ پنج جزء قرآن است. امروز هم با مادرش آمده روضه.
به همهمه و اشک و شور و تکاپوی دوروبرم دقیق میشوم. به همکاران مهربان مؤمنم. به همسایگان و واحدهایی که دعوت شدند به مجلس عزای آقااباعبدالله و خیلیهاشان جلوجلو آمده اند برای کمک. به احوالی که محرم آورده توی این مکان اداری. یا به عبارت دقیقتر گذاشته داخل قلبهایمان. به همه نگاه می کنم که سرتا پا مشکی پوشیدهاند و گوشه و کنار با صدای مداحی که پخش میشود از سیستم «یاسمن» همکار میز 8، اشک میریزند.خوب که فکر میکنم میبینم امروز خودم هم چند نفرم. درونم یک نفر گریه میکند، یکی آرام است، یکی پیوسته میگوید یاحسین(ع)!
سنجاق:
خوشا به تربت پاک تو سجده کردن ما
تویی که نام تو در صدر سربلندان است