printlogo


نام شما شفاست

سلامتی، کسالت... به این دو کلمه مهم زیاد فکر می‌کنم این ‌روزها. کارم شده بررسی کیفیت زندگی در روزهای خوش و ناخوش. بی‌حوصله و با دست چپ تایپ می‌کنم قرص فلان و فلان و با غلط تایپی می‌فرستم برود. درد نمی‌گذارد تمرکز کنم. حال کسی را دارم که دوست دارد عادی باشد و به امور روزمره برسد اما اعضا و جوارحش قد علم کرده‌اند که نتواند؛ که عبوس رفتار کند.
یاد حرفی می‌افتم که هفته پیش به بنده خدایی زدم. گفتم؛ اینقد مچاله نباش... حالا که خودم اسیر ناخوشی و دردها شده‌ام، می‌فهمم نیم مثقال هم دکتر نیستم با آن تجویز آبکی! می‌گویم دکتر، ذهنم بی‌هوا می‌رود پیش «خاله فاطمه شکسته‌بند». خدابیامرز از کاردرست‌های حرفه‌اش بود. جوری با دست‌هایش طبابت می‌کرد و نوع درد و علاج را توضیح می‌داد به مریض و همراهانش که آدم لذت می‌برد. جوان و پیر و بچه هم نداشت. دستش برای همه شفا بود. سریع به داد عضو شکسته، ضرب‌دیده و مو برداشته می‌رسید. دکتر تجربی بود که مراعات دل ترسیده مریض‌هایش را می‌کرد. بی‌اندازه خوشرو و مهربان بود. هر وقت هم کارش تمام می‌شد می‌گفت: «اگه مریضی بگو یا امام رضا(ع)... اگه خیلی مریضی بگو یا امام رضا(ع)... اگه قد زمین و آسمون مریضی بگو دخیل کرمتم یا امام رضا(ع)».
بلند می‌شوم می‌روم گوشی‌ام را بزنم به شارژر که پیام می‌آید. احوالپرس دارم. چه حلال‌زاده. همان دوستی است که ذکر خیرش بود. همان که گفتم این قدر مچاله نباش... برو موزیک بی‌کلام - باکلام گوش بده حواست از ناخوشیت پرت بشه. دو تِرک فرستاده. دردمند و با لب و لوچه آویزان هر دو را لود می‌کنم. اولی را می‌گذارم بخواند. خالیست. هیچی. تا آخر خالی از آهنگ و صدا. خالی خالی. دومی اما چرا. خواننده محبوبم پخش می‌شود. نمی‌دانم چه بگویم والا. شاید خواسته تلافی کند در عالم رفاقت. شاید هم نه، نشانه‌ای بوده در این قصه. به هر حال فقط می‌توانم به یک چیز فکر کنم؛ به: دخیل کرمتم یا امام رضا(ع)، به دوازده فانوس روشن دنیا که چشم را خیره می‌کنند اگر بدانیم گمشده‌ایم.

سنجاق
اللَّهُمَّ صَلِّ عَلَى عَلِیِّ بْنِ مُوسَى الرِّضَا الْمُرْتَضَى الْإِمَامِ التَّقِیِّ النَّقِی... .