printlogo


گفت‌وگو با پرستاران شاغل در آستان قدس رضوی
خادمان «سپیدپوش»
پرستاری یکی از شاخه‌ها و رشته‌های علوم پزشکی است که وظیفه مراقبت از بیماران را به عهده دارد. البته با پیشرفت علم و فناوری برخلاف گذشته، پرستاری نیازمند مدرک معتبر است و وظیفه یک پرستار تنها محدود به مراقبت از بیماران نمی‌شود. در تقسیم بندی‌های آکادمیک ارزش یک پرستار بسیار بالا و ارزشمند شمرده می‌شود؛ زیرا بیمار بیشترین ارتباط را در بیمارستان با پرستار دارد و رضایت بیمار از پرستار به معنای رضایت او از بیمارستان است.

ازطرف دیگر پرستاری در مجموعه‌های درمانی آستان قدس رضوی که منسوب به تشکیلات بارگاه مقدس امام هشتم(ع) است، قداست ومعونیت خاص  و لذت و معنای دیگری به این خدمت داده است. آنچه در ادامه می‌خوانید واگویه‌های شــماری از پرستاران شاغل در آستان قدس رضوی و حس و حالشان در لباس سفید خدمت در این شرایط کرونایی است که به مناسبت پنجم ماه  جمادی الاول، سالروز ولادت حضرت زینب کبری(س) و روز پرستار تهیه شده است. 

«پرستار و بیمار»، یک روح در دو تن
«خدیجه قرایی‌پور» کارشناس پرستاری، 
43 ساله،  15 سال سابقه خدمت پرستاری دارد و هم اکنون درمؤسسه درمانی آستان قدس رضوی، دارالشفای امام (ع) مشغول کار است. او درباره حرفه پرستاری می‌گوید: تا پرستار عاشق خدمت به بیماران نباشد، نمی‌تواند درست خدمت کند. پرستار یعنی یک یاور و دلسوز بیمار. پرستار یعنی خود بیمار. پرستار با بیمار نفس می‌کشد و با بیمار می‌خندد و با بیمار می‌گرید. اصلاً پرستار وجودش آمیخته با وجود بیمار است؛ یک روح در دو تن. کار پرستاری  سختی‌های خاص خود را دارد. شب‌کاری‌ها، بیدارخوابی‌ها، تعداد مریضانی که پرستار باید از آن‌ها مراقبت کند، مسئولیت‌ها که در قبال سلامتی بیماران دارد و از همه مهم‌تر اینکه تنها پرستار است که بیشتر از سایر کادر درمانی با مریض روبه‌رو است و دردها و رنج‌های اورا حس می‌کند.

دارالشفا ؛ ساعت 8 صبح
قرائی پور درباره نخستین لحظه حضورش در دارالشفای امام (ع) می گوید:  از سال 1382 در مراکز درمانی گوناگون و بیمارستان امام زمان(عج) و درمانگاه‌های سطح شهر به صورت متناوب کار می‌کردم.
با راهنمایی یکی از دوستانم در سال 1388 به دارالشفای امام(ع) در نزدیکی حرم مطهرامام هشتم(ع) مراجعه کردم و درخواست همکاری دادم. یک هفته‌ای گذشت ، جالب است که روز قبل از ولادت امام رضا(ع) با من تماس گرفتند که فردا یعنی مورخ88/08/08 خودم را ساعت 8 صبح به دارالشفای امام(ع) معرفی کنم. تقویم را که نگاه کردم دیدم چه روز مبارکی است. تاریخ 88/08/08  مصادف شده بود با سالروز ولادت امام هشتم(ع) و من در چنین روزی برای کارکردن در دارالشفای حرم مطهر امام رضا(ع) دعوت شده بودم. این را از عنایات حضرت رضا(ع) می‌دانم. من پرستار ساعت «8» روز 88/08/08به وقت حرم مطهر رضوی هستم. 

هنر از خودگذشتن
«سارا فرخ راد»، 40 ساله، سرپرستار بخش I.C.U ویژه بیماری کرونا در بیمارستان فوق تخصصی رضوی است و 16 سال سابقه کار دراین حرفه را دارد. وی معتقد است پرستاری یک نوع هنر است. هنر از خودگذشتن. هنر ارتباط با بیماران و تلاش برای حفظ سلامتی آنان. پرستار هنرمندِ زندگی واقعی و لحظه به لحظه با بیماران است. پرستار  از نیازها و خواسته‌ها و توقعات خودش برای کمک به بیماران می گذرد. پرستار  به دنبال یک هدف عالی است و آن حفظ تندرستی بیماران است.
وی درباره اینکه چرا حرفه پرستاری را انتخاب کرده است، می گوید: در سال1378 در رشته مهندسی منابع طبیعی قبول شدم و همزمان در رشته پرستاری دانشگاه آزاد هم پذیرفته شدم، شاید صحبت‌هایم تکراری و کلیشه‌ای باشد، اما خدا شاهد است که واقعاً به خاطر عشق و علاقه به پرستاری، این رشته را انتخاب و  وارد این حرفه شدم. راستش را بخواهید کمک به دیگران حال و هوایم را خوب می‌کند . پرستاری یکی از رشته‌هایی است که از خوب شدن حال دیگران ، حال خود انسان هم خوب می‌شود.
این سرپرستار بیمارستان رضوی درباره احساسش از انجام پرستاری در مجموعه درمانی منتسب به آستان قدس رضوی 
می‌گوید: این بیمارستان متعلق به تشکیلات منتسب به امام هشتم(ع) است. مسئولیت بزرگی برعهده ماست. در واقع ما هم پرستار هستیم و هم میهمان‌دار. تمامی بیماران این بیمارستان عاشقان ودلدادگان و میهمانان امام رئوف حضرت رضا(ع) هستند. باید حرمت صاحبخانه را مراعات کنیم. هرچند امام رضا(ع) امام همه انسان‌هاهستند و نیازی به کار و تلاش ما ندارند، اما ما باید به گونه ای رفتار کنیم که بتوانیم در محضر صاحبخانه سرافراز باشیم. این بیمارستان اعتبارش به انتسابش به بارگاه مقدس رضوی است و باید حرمت و شئون آن را حفظ کنیم. 

سخت‌ترین کار در پرستاری، «رساندن پیام» آخر کار است
فرخ راد درباره شیرینی‌ها و سختی‌های شغل پرستاری می‌گوید: حال خوش بیماران هم لذت بخش است و هم انرژی به پرستار می‌دهد. رضایت بیماران از کارکرد کادر درمان و خشنودی آنان از کارکنان و کادر درمان بیمارستان، شیرینی خاصی برای پرستاران وهمه کادر درمانی دارد. پیشرفت در سرعت بهبود بیماران و کاهش دردها و نگرانی‌های آنان برای پرستاران بسیار لذت‌بخش است. اینکه بیمار با پای خودش از بیمارستان ترخیص و به منزل می رود خیلی شیرین و گواراست. اما امان از آن آه کشیدن پایان کار. سخت‌ترین کار در پرستاری،  رساندن پیام آخر کار به بازماندگان بیماران است. آن لحظه ای که پیام خداحافظی با زندگی و استقبال از مرگ باید به خانواده بیمار اطلاع داده شود، سخت‌ترین کار یک پرستار است. پیام پایان زندگی یک بیمار ابتدا روی روح و روان خود پرستار و سایر کادردرمانی اثر می گذارد. امان از آه آخر...
حسرت بوسیدن دست‌های پدر و مادر
این سرپرستار بیمارستان فوق تخصصی رضوی درباره تلخ ترین لحظات نبرد با کرونا می گوید:  کرونا خیلی بی رحم است، هرچند که من و همه پرستاران عزیز کشورمان تا سرحد جان با آن مبارزه می‌کنیم، اما کرونا خیلی بی‌رحم است. من در اواخر اسفند سال1399 و با فاصله زمانی سه روز، پدر و مادرم را ازدست دادم. پدرم به خاطر ایست قلبی و مادرم به خاطر سرطان ریه از دنیا رفتند. اما ترس از انتقال ویروس کرونا باعث شد، حتی تا آخرین لحظات زندگی آنان و به خاطر شرایط شغلی‌ام که با بیماران کرونایی در بیمارستان سر و کار داشتم،  وقتی به منزل  پدرم می رفتم نمی توانستم حتی دست و پای والدینم را ببوسم و این حسرت و داغ  تا لحظه مرگ آنان بر دلم باقی ماند. در ضمن من یک کودک حدود دو ساله دارم که در شرایط کرونایی و سخت سال گذشته و پس از 12 ساعت کار و یابیشتر در بیمارستان، هنگام بازگشت به منزل حتی نمی توانستم کودکم را در آغوش بگیرم  و ببوسم و فقط با حسرت به او نگاه می کردم.

هشت بار ابتلا به کرونا

«فرحناز جعفری»، 38 ساله، 12 سال سابقه خدمت در حرفه  پرستاری دارد و هم اکنون پرستار بخش I.C.U قلب در بیمارستان رضوی است. وی درباره علت انتخاب این حرفه می گوید: راستش را بخواهید با تشویق مرحوم مادرم به این رشته روی آوردم. البته خودم هم به کمک به دیگران و دلجویی کردن از بیماران و نیازمندان خیلی علاقه داشتم، ولی مشوق اصلی من در این راه، مادر خدابیامرزم بود.به نظر من پرستاری با چهار مقوله «عشق»، «ایثار» ، «صبر و حوصله» و «دانش روز دنیا» همراه است. باید عاشق خدمت به بیماران بود، باید همواره با خودگذشتگی به بیماران خدمت کرد، باید در این راه با صبر و حوصله خدمت کرد و باید به علم و دانش روز دنیا در زمینه پرستاری مجهز بود. من از زمان شیوع بیماری کرونا در اورژانس بیمارستان رضوی و سپس در بخش ویژه بیماران کرونایی به این عزیزان تا کنون خدمت می کردم . فروردین سال 1399 تا مهرماه سال1400 به طور متناوب ،«هشت مرتبه» به بیماری کرونا مبتلا شدم و همسر و فرزندم و خواهر کوچک‌ترم که با ما زندگی می‌کند هم به بیماری کووید-19 مبتلا شدند. خوشبختانه در نبرد با کرونا فعلاً هشت برهیچ او را شکست داده ایم. از کرونا نمی‌ترسیم البته وظیفه انسانی و شغلی و حرفه ای ما پرستاران ایجاب می کند که به بیماران خدمت کنیم و تا کرونا را شکست ندهیم از پای نخواهیم نشست. جالب است بدانید بعد از هشت مرتبه ابتلا به کرونا ، همکاران و دوستانم به شوخی به من می‌گویند: ...«تو خود خود کرونایی»...بعضی از دوستانم هم به من لقب «جان سخت بی خیال» را داده اند.

ساعت‌ها برایش اشک ریختم
این پرستار بخش I.C.U قلب در بیمارستان رضوی در بیان یک خاطره از دوران حضورش در بخش بیماران کرونایی می گوید: یک بانوی حدود32 ساله مبتلا به کرونا دربیمارستان رضوی بستری شده بود که چند روز قبل از بستری شدنش، نوزاد خود را تازه به دنیا آورده بود. بعد از انتقال به بخش کرونا و در اثر پیشرفت این بیماری ،مطابق شواهد علمی و انجام آزمایش و معاینات پزشکی و سی تی اسکن‌های انجام شده، تمامی پزشکان از زنده ماندن او قطع امید کرده بودند. درضمن حدود95 درصد از ریه‌هایش هم آلوده به ویروس کرونا شده بود و زیر دستگاه‌های پزشکی متصل به بدنش، فقط قلبش به طور نامرتب می زد. این بانوی بیمار،  حدود 45 روز در حالت کما و بیهوشی به سر می برد، از یک طرف به این بانو فکر می کردم از طرف دیگر به طفل و نوزاد تازه متولد شده ای که هرلحظه احتمال داشت کرونا مادرش را از او بگیرد و او از نعمت مادر محروم شود می‌اندیشیدم. من ساعت‌ها با او صحبت می کردم و بعد از توکل برخدا و توسل به امام رضا(ع) با وجود اینکه او در حالت کما بود، ولی باز از او درخواست می‌کردم که به خاطر بچه تازه به‌دنیا آمده اش، زنده بماند. بعضی وقت‌ها برسر بالین او گریه می‌کردم و اشک‌هایم روی تخت بیمارستان می‌ریخت. راستش را بخواهید با خدا معامله کردم و از خداوند زندگی دوباره‌ای را برایش وام گرفتم. وامی که خودم باید اقساطش را  به خدا، پرداخت کنم و مثل همه عمرم به خدا بدهکار شدم. مدت 45 روز لوله‌های تنفسی در دهان این بیمار بود و من لحظه به لحظه او را رصد ��ی کردم . جانم به جانش وصل شده بود. امیدم را از دست ندادم تا اینکه به لطف خدا و توسل به امام رضا(ع) آن لحظه دلنشین فرا رسید که این بیمار چشمانش را باز کرد و بعداز چند روز که از به هوش آمدنش گذشت به من گفت: صحبت‌هایت را می‌شنیدم اما توان پاسخ دادن نداشتم..... با دیدن وضعیت این بانوی بیمار و از اینکه هنوز زنده بود،  انگار خودم به این دنیا برگشته بودم. خوشحالم ازاینکه این مادر باردیگر فرزندش را در آغوش گرفت.