از ابتکارات اطلاعاتی تا دغدغه‌های فرهنگی

یاد سردار سیدمجید ایافت در گفت‌وگو با همسنگرانش به‌بهانه هفتمین روز عروجش

از ابتکارات اطلاعاتی تا دغدغه‌های فرهنگی

«به جایی رفته‌ای که دسترسُم نیست، سخن دارُم مجال گفتنُم نیست، الهی خانه مفسد بسوزه، گل از بلبل جدا کرد بلبل از گل»، آواز سوزناک حمیدرضا صدوقی به این ابیات که می‌رسد، بغض خودش و همکاران امروز و همرزمان دیروز حاج سید مجید ایافت اجازه نمی‌دهد بیشتر زبان حال این روزهای بی‌حاجی شدنشان را فریاد بزند.


چند ساعتی که در آخرین اتاق کار سردار مجید ایافت در مؤسسه فرهنگی شمیم اخلاص در آستانه هفتمین روز عروجش میهمان بودم، چهار رفیق او که هر کدام در یکی از سال‌های دفاع مقدس با فرمانده 19-18 ساله اطلاعات عملیات در تیپ تازه تشکیل شده ویژه شهدا آشنا شده و از همان روزها تا امروز همراه او و آرمان‌هایش مانده و پا به پا آمده بودند بارها بغض‌هایشان را قورت دادند یا اشک‌هایشان جاری شد بر گونه‌هایشان؛ چه آنجا که پشت میز ساده حاج مجید عزیزشان نشستند تا هر کدام روایت خودشان از فرمانده و رفیقشان را بگویند چه آنجا که در اتاق مشغول گفت‌وگو با یکدیگر می‌شدند و حتی وقتی که به فکر فرو می‌رفتند، من فقط مردان دهه چهلی را می‌دیدم که سراسر حسرت و سوز بودند برای جدایی از یاری که بهترین و خوش‌خلق‌ترین مدیر، فرمانده، رفیق و سنگ صبورشان بوده است.
دل هر کسی که او را دیده، همراهش شده است. سردار سرتیپ دوم پاسدار «سید مجید ایافت» متولد ۱۳۴۲ بوده و در دوران دفاع مقدس از کارگزینی سپاه راهی شده و به عنوان همرزم سردار سرلشکر شهید «محمود کاوه» معاون اطلاعات عملیات لشکر ویژه شهدا شده و پس از آن نیز مسئولیت‌های متعددی از جمله جانشین فرماندهی لشکر ویژه شهدا، فرمانده قرارگاه عاشورا، جانشین فرماندهی قرارگاه ثامن‌الائمه(ع) نیروی زمینی سپاه و مسئول دبیرخانه کنگره بزرگداشت سرداران شهید و ۲۳ هزار شهید خراسان را بر عهده داشته است. در تمام این سال‌ها چه وقتی در رده‌های مختلف اطلاعاتی در دفاع مقدس و پس از آن فرمانده بوده و چه وقتی خودش را بازنشسته کرده و میداندار فعالیت فرهنگی برای شناساندن و زنده نگه داشتن یاد شهدا شده است هر کسی سر راهش قرار گرفته جذب شده و آن‌هایی که هفت روز پیش از جای جای ایران، خودشان را برای تشییع او به مشهد رسانده بودند، خود بهترین گواه برای این ادعا هستند.

اولین کار اطلاعاتی در عملیات سد بوکان
43 سال پیش، اوایل تشکیل تیپ ویژه شهدا در نخستین روزهای سال 1361 جواد نظام‌پور با مجید و 18 نفر دیگر به همراه شهید محمود کاوه راهی تهران شده و در همان قطار با مجید که پاسدار بوده دوست می‌شود و تا امروز رفاقتش با او ادامه پیدا می‌کند نظام‌پور وجه مشترک این 20 نفر را که از تهران با مینی‌بوس برای پاکسازی منطقه از ضد انقلاب راهی سنندج کردستان می‌شوند، داشتن سابقه قبلی در جبهه عنوان می‌کند و می‌گوید: مجید به واسطه حضور در کارگزینی سپاه با خیلی‌ها دوست بود، ما بسیجی بودیم و او با اصغرزاده و کاوه کادر محسوب می‌شدند. با همه توانمندی‌هایی که ایافت داشت، ابتدا در نظر ما کاوه در تیپ ویژه شهدا به او مسئولیت نداد.
اقدامات شاخص این تیپ را که مرور می‌کنم، متوجه اهمیت نقش شهید ایافت در موفقیت این تیپ می‌شوم؛ آزادسازی سد بوکان و جاده ۴۷ کیلومتری آن، آزادسازی جاده صائبین دژ به تکاب، پاکسازی منطقه کیلر واشتوزنگ، آزادسازی محور استراتژیک پیرانشهر به سردشت که به‌عنوان مرکزیت و نقطه ثقل ضدانقلاب به‌شمار می‌آمد و منجر به انهدام مرکز رادیویی آن‌ها و فتح ارتفاعات مهم مرز منطقه (آلواتان و آزادسازی زندان دوله‌تو) و کشتن بیش از ۷۵۰ نفر از ضدانقلاب شد، از جمله نبرد‌های تهاجمی بود که توسط شهید کاوه و همرزمانش در تیپ ویژه شهدا طرح‌ریزی و اجرا شد. 
نظام‌پور معتقد است ایده اطلاعات عملیات آن زمان در تیپ ویژه شهدا شکل گرفت و تا پیش از آن چنین بخشی را ندیده بود و درباره نخستین عملیات در منطقه یادآور می‌شود: در اولین مرحله عملیات سد بوکان شهید کاوه ایافت را با یک گروه از پیشمرگه‌ها به سمتی دیگر فرستاد و مجید مثل هموطنان کرد لباس محلی پوشید و شبانه با تراکتور از سمت دیگر رفتند تا دشمن را محاصره کنیم و در آن زمان که سازمان اطلاعات عملیات یا طرح و عملیاتی وجود نداشت و حتی ما به طور رسمی پادگان نداشتیم و در پادگان ارتش مستقر می‌شدیم، یک عملیات انجام می‌دادیم و باز با توجه به وسعت منطقه جای دیگر می‌رفتیم و آن موقع این اقدامات اطلاعاتی خیلی بدیع بود.
او که در جبهه غرب بارها در کنار ایافت کار اطلاعاتی انجام داده، نخستین مجروحیت حاج مجید را این‌طور روایت می‌کند: یک روستا توسط یگان پاکسازی شد. ما رفتیم مطالب و محتواهای به جا مانده در مقرهای ضدانقلاب را جمع‌آوری کنیم، دیدیم عده‌ای از بچه‌ها روی زمین خوابیده‌اند و کاوه و تعدادی از بچه‌ها جلو بودند و دشمن ارتباط با عقب را قطع کرده بود و بچه‌های عقب هم نمی‌دانستند از کجا تیر می‌خورند. تیربارچی مجروح شده بود و حاج مجید که آن موقع جوان هجده ساله با قد و قامت متوسط بود، تیربار گرینوف را گرفت و آتش را روی دشمن یکسره کرد و گفت بچه‌ها را عقب بکشید، وقتی با این کار مجید از محاصره خارج شدیم، گوشت‌های کف دست او به پایه تیربار چسبیده بود و حاجی حتی متوجه نشده بود و همان زمان‌ها بود که با توجه به حساسیت و موقعیت جاده پیرانشهر، مجید اطلاعات عملیات را به صورت رسمی و سازمانی درست کرد.
یار قدیمی مرحوم ایافت مطالعه و نوشتن را دو ویژگی مهم این فرمانده دوران دفاع مقدس می‌داند و عنوان می‌کند: پرونده‌هایی که حاجی در آن زمان تشکیل داد، الان مانده و بسیاری از آن‌ها برای آموزش‌ها استفاده می‌شود.

70 بخیه بدون بی‌هوشی!
این رزمنده دوران دفاع مقدس در بیان شجاعت و مقاومت سردار ایافت می‌گوید: شهید کاوه، مجید را برای تحویل گرفتن مهمات با چند کامیون راهی پادگانی در اطراف نقده کرد. جاده این مسیر شیب بدی داشت، مهمات آماده نبود و در راه برگشت کامیونی که حاجی در آن بوده چپ می‌کند. پس از مشقت فراوان مجید را از کامیون خارج می‌کنند و با نیسان به مقر می‌رسانند. پزشک بیمارستان پیرانشهر را برایش آوردیم. پزشک حاذقی بود . سر مجید به حدی ضربه دیده بود که پوست کنده شده، سفیده جمجمه دیده می‌شد و پر از خون بود. ما وحشت داشتیم و فکر می‌کردیم شهید می‌شود. دکتر در همان حال هوشیاری مجید را با پرسیدن اسمش بررسی کرد و بعد از پاسخ درست او، گفت: «باید سرت را بخیه بزنم؛ اما نمی‌توانم بیهوشت کنم چون خطرناک است» و مجید هم جواب داد «هر کار می‌خواهی انجام بده» و پس از حدود دو ساعت سر مجید بدون بیهوشی 70 بخیه خورد و دکتر گفت اسم تو را باید مجید ویژه بگذارند. این اسم هم روی حاجی ماند. صبح با هلیکوپتر مجید را به ارومیه رساندم؛ اما هماهنگی برای بیمارستان انجام نشده بود و مجبور شدیم با استیشن سپاه به قرارگاه برویم و همان شب دوباره با یک استیشن دیگر به تهران رفتیم؛ ولی بیمارستان خلیج هم جایی نداشت و حاجی گفت «جواد بیا برویم مشهد». با همان سری که اندازه یک عمامه بزرگ باندپیچی شده بود، بدون رفتن به بیمارستان راهی مشهد شدیم و چند روز بعد مجید بخیه‌هایش را کشید و دوباره با من به کردستان برگشت. حدود 20 روز بعد در عملیات جدید شرکت کرد و پشتش 40، 50 تا ترکش خورد و دو روز بعد از آن دوباره در عملیات جدید حاضر بود.
آن طور که نظام‌پور روایت می‌کند، سید مجید ایافت در عملیات کربلای 5 به همراه سردار منصوری شیمیایی می‌شود و 15 روز در بیمارستان اهواز در اتاق‌های تودرتوی تاریک از آن‌ها نگهداری می‌شود تا بتوانند دوباره در نور قرار بگیرند؛ اما نظام‌پور تأکید می‌کند: در هیچ‌کدام از این مجروحیت‌ها مجید برای خودش در بیمارستان پرونده درست نکرد و هیچ پیگیری برای جانبازی نداشت.
این همرزم سردار ایافت او را یک فرمانده بی‌ریا، پای کار و خاموش معرفی م��‌کند و می‌گوید: حاجی خیلی کارها کرد؛ اما اخلاق نشان دادن نداشت. اهل توجه به جایگاه نبود. پس از انقلاب در سیستان و بلوچستان، در غائله شرق کشور و در همان دوران دفاع مقدس در عملیات مرصاد خیلی نقش‌آفرین بود؛ اما به سبک بچه‌های اطلاعات در سکوت و خاموش بود. برای همین هم همراز ما شده بود و با او درددل می‌کردیم. مجید هیچ وقت لباس رزم را از تنش درنیاورد. بازنشسته شد؛ اما لباس رزم تنش بود و آرزو داشت همه ما بچه‌ها همیشه کنار هم باشیم و می‌گفت مرگ ما شهادت در جنگ با اسرائیل باشد.

ایافت؛ حسن باقری دوم
حمیدرضا صدوقی که به شوق دیدن شهید کاوه جبهه کردستان را انتخاب کرده است، در مسیر غرب با حسن عبادات اسلامی که برادر خانم شهید کاوه بوده، آشنا می‌شود و اینگونه با سفارش فرمانده به واحد اطلاعات عملیات معرفی می‌شود.
او از بهمن 1362 با ایافت آشنا شده و خودش می‌گوید: حاجی یک ویژگی خاص و منحصر به فرد داشت که این ویژگی تا پایان جنگ در هیچ کدام از مسئولان واحدهای اطلاعات عملیات‌های یگان رزم و به جز شهید کاوه در هیچ‌کدام از فرماندهان دفاع مقدس هم دیده نشده و آن این است در سال ۱۳۶۲ که اصلاً فضای کتاب‌خوانی بسیار ضعیف بود، چیزی به نام روزنامه خواندن اصلاً نبود، سطح فرهنگی مردم پایین و سطح مطالعات آن‌ها و نیز رزمنده‌ها بسیار پایین بود. سردار ایافت خودش را موظف می‌دانست تمام اطلاعات را جمع‌آوری و منظم کند و برای استفاده برای ما که عمدتاً جوان بودیم، دسته‌بندی و در یک کلاس با عنوان تجزیه و تحلیل اخبار گروهک‌ها در کردستان برای ما این‌ها را مطرح می‌کرد. آن موقع بسیار منحصر به فرد بود که یک نفر بیاید زندگی‌نامه عبدالرحمان قاسملو را تعریف کند یا بگوید شیخ عزالدین حسینی به عنوان یکی از سران ضد انقلاب چه خصوصیات اخلاقی و رفتاری دارد و این آدم تا چه اندازه با حکومت شاه مرتبط است. بعد مطالب تبدیل به بولتن شده و در سطح لشکر ویژه شهدا توزیع می‌شد. در کنار بچه‌های واحد اطلاعات عملیات که در این کلاس بودند، تعدادی از فرماندهان گردان هم درکلاس تجزیه و تحلیل می‌نشستند.
همرزم سردار ایافت تأکید می‌کند: اگر یک روز بگویند شما آقای ایافت را در یک دقیقه معرفی کن، می‌گویم برگزاری کلاس‌های شناخت کردستان در اواخر سال ۱۳۶۲ و نیمه اول ۱۳۶۳ به تنهایی کافی است تا ما سید مجید ایافت را برابر کنیم با سردار شهید حسن باقری که امروز توسط او از جنگ برای ما هزاران برگ دستنوشته باقی مانده؛ چیزی که شاید در هیچ ارتش دنیا نباشد و این‌ها به چاپ رسیده است.

دغدغه اصلی تربیت نیروی فکری بود
او دغدغه سید مجید را تربیت فکری نیروها عنوان می‌کند و ادامه می‌دهد: در کنار ارتقای دانش نظامی و مهارتی مثل نقشه‌خوانی، شهید محراب و سردار ایافت کلاس انتقال تجربه داشتند و به دنبال ساختن نیروی فکری بودند. تحقیقات بنده نشان می‌دهد شهید کاوه به جای اینکه یک نیرو را به گردان معرفی کند تا آنجا تربیت و سپس فرمانده شود، نیروهای مستعد را به واحد اطلاعات عملیات معرفی می‌کرد تا نیروهای میدان‌دیده در آنجا آموزش ببینند و سپس فرمانده گردان شوند و تربیت نیروی کادر از این طریق اتفاق می‌افتاد.
صدوقی یکی دیگر از اقدام‌های قابل توجه سردار ایافت را شنود رادیوهای ضدانقلاب و تهیه بولتن از محتوای آن‌ها برای ارائه به فرماندهان گردان‌ها و لشکرها عنوان می‌کند و می‌گوید: این بولتن هر 24 یا 48 ساعت با امضای زنده برای فرماندهان توزیع و یک نسخه آن به قرارگاه حمزه و یکی هم به سپاه خراسان ارسال می‌شد که آن‌ها را به عنوان اسناد جنگی قابل توجه جمع‌آوری کرده‌ایم و این اتفاق توسط یک جوان 20 ساله فقط در نیروی زمینی و قرارگاه صورت می‌گرفت.
او به نقش انقلاب اسلامی و حضرت امام خمینی(ره) در تربیت چنین جوانانی اشاره و عنوان می‌کند: این اقدام‌ها معجزه انقلاب است و به برکت نفس قدسی امام و به برکت جریان آدم‌ساز و نیروساز و کادرساز انقلاب اسلامی استعدادهای بالقوه بسیاری از این جوان‌ها تبدیل به بالفعل می‌شود و این جوانان امثال کاوه، حاج قاسم، شهید محراب و حاج مجید هستند که در تنور حوادث و اتفاقات جنگ پخته و آبدیده شدند و به جایگاهی رسیدند که در مرگ یا شهادت آن‌ها جامعه‌ای متأثر می‌شود.
همرزم سردار ایافت به پروژه تدوین تاریخچه لشکر ویژه شهدا اشاره می‌کند و یادآور می‌شود: سردار شهید ناصر ظریف و مرحوم ایافت حامیان اصلی در این کار بودند که از ابتدا کار را با آن‌ها شروع کردم. در آن زمان حاج مجید مسئول اطلاعات عملیات لشکر5 نصر بودند و با وجود وظیفه سنگینی که در استان داشتند این کار برایشان یک اولویت مهم بود و ۴۵ جلسه گفت‌وگو با سردار داشتیم. آخرین جلسه‌ای که من با ایشان داشتم مربوط به ماه رمضان می‌شود و بعد برای معالجه رفتند.
صدوقی هم مانند دیگر دوستان سید مجید معتقد است او پیش از اینکه صحبتی درخصوص جهاد تبیین مطرح شود، در عمل به این کار بها می‌داد و در بیان نمونه‌های اقداماتش تشریح می‌کند: حاجی را به هر جایی برای مصاحبه معرفی می‌کردیم در خصوص شهدا و جنگ، نه نمی‌گفت و برایش اهمیت داشت. یک سند ماندگار در بعد از دفاع مقدس برای نظام فرهنگی کشور ما باقی مانده به نام روایت فتح، یک فصل باشکوه به نام کاوه حماسه دیگر تولید و در پخش پاییزه از تلویزیون پخش شد که پایه اصلی این تولید برنامه حتی در مشورت دادن به کارگردان و تهیه‌کننده حاج مجید بود. همچنین پایه ثابت و پرچمدار گرامیداشت یاد و خاطره شهید محمود کاوه و شهدای عملیات کربلای ۲ بود.
او هم مثل نظام‌پور سردار ایافت را مخلص‌ترین می‌داند و یادآور می‌شود: در مصاحبه‌هایی که ‌با حاجی دارم، شما می‌فهمید با چه سختی از زبان ایشان می‌کشم که آقا شما وقتی مجروح شدی چه حس و حالی داشتی و چرا دوباره راه افتادی بروی جبهه و ایشان از بیانش ابا دارد. اخلاص عمل، صداقت در گفتار و روح لطیف سردار را شاهد بودیم. من یک بار ندیدم چه در واحد اطلاعات عملیات چه با بقیه آدم‌ها و سال‌های بعد تندی، دعوا یا برخورد بدی داشته باشد و امام خمینی بزرگ چنین نعمت‌ها و جوانانی را با انقلاب به مردم هدیه داد.

کار فرهنگی از نظامی مهمتر بود
این رزمنده دوران دفاع مقدس با تأکید بر اینکه این روح آیت‌الله خمینی بود که چنین هدایای ارزشمند و گوهرهای نابی را به جامعه ایران و مسلمان‌های دنیا معرفی کرد، متذکر می‌شود: سید مجید زمانی خودش را بازنشسته کرد که توان جسمی، روحی و دانش تخصصی داشت؛ اما فقط به خاطر اینکه برای مقوله کار فرهنگی اهمیت قائل بود، کار نظامی را رها کرد و پس از آن هر جا پرچمی برای شهدای لشکر ویژه شهدا بلند می‌شود، نقش اصلی را ایشان دارند و معتقد بود اگر این کار را انجام ندهد، یک فصل باشکوه و خواندنی از کتاب قطور دفاع مقدس نوشته نمی‌شود و روی زمین می‌ماند.
صدوقی مبارزه با تحریف دفاع مقدس و ناراحتی بابت خواب‌آلودگی فعالان فرهنگی این عرصه را از دغدغه‌های جدی دوست دیرین خود برمی‌شمرد و می‌گوید: در خراسان کسی را سراغ ندارم که به اندازه سردار ایافت پای کار مبارزه با تحریف انقلاب و دفاع مقدس باشد و به اطرافیان نهیب بزند که چرا کار نمی‌کنید یا به دوستان بگوید چرا خاطرات خودتان از جنگ تحمیلی را نمی‌گویید که اگر شما روایت نکنید، دشمن روایت خود را جا می‌اندازد و این‌قدر این مسئله برای سردار مهم بود که یک روز همین‌جا یک پسر بچه دوم راهنمایی آمده بود و حاج مجید به سؤالات او پاسخ می‌داد. شما فکر کنید فرمانده‌ای در این سطح چقدر باید به جهاد تبیین اهمیت بدهد که چنین رفتاری داشته باشد؟

مدل مدیریتی سردار ایافت
جعفر فلاح که اصالتاً مازندرانی و اهل بابل است، اوایل سال 1364 نیروی سید مجید ایافت می‌شود و می‌گوید: ارتباط نیروی اطلاعات عملیات با فرماندهی خیلی تنگاتنگ و نزدیک بوده و حتی با اسم کوچک بچه‌ها همدیگر را صدا می‌زدند و من بر اساس اطلاعات قبلی علاقه‌مند بودم در کردستان و در این یگان حضور پیدا کنم چون آوازه رشادت‌های کاوه و بزرگانی چون شهید بروجردی و ناصر کاظمی در شهرهای دیگر پیچیده بود و من نیروی سردار ایافت شدم.
او با بیان اینکه یکی دو سال پیش قصد داشتیم آیین نکوداشت برای حاج مجید بگیریم؛ اما متأسفانه این توفیق برای ما حاصل نشد و حاجی گفت تا وقتی من زنده‌ام، به هیچ وجه اجازه نمی‌دهم شما چنین کاری بکنید و راضی نیستم، ادامه می‌دهد: من ویژگی‌های شخصیتی حاجی را برای آن مراسم یادداشت کرده بودم و امروز از پشت میز سردار آن‌ها را می‌خوانم؛ اول توانمندی مدیریتی سید مجید که برای من خیلی ارزشمند بود. در جبهه تقریباً همه بدون تحصیلات دانشگاهی بودند و حداکثر دیپلم یا زیر دیپلم داشتند؛ اما برخورد سردار ایافت با نیروها نشان از یک توانمندی بزرگ و مدیر قوی و منحصر به فرد بود.
همرزم سید مجید ایافت تسلط به دانش رزم را ویژگی دیگر او می‌داند و بیان می‌کند: آموزش‌های نقشه‌خوانی، جهت‌یابی حوزه جغرافیایی و اطلاعات جغرافیایی منحصر به فردی داشت. من همیشه می‌گفتم حاج مجید گنجینه‌ای بود که واقعاً دانش و شناسنامه آذربایجان غربی و کردستان در مشت او بود؛ یعنی شما یک جا در روستایی و ارتفاع منطقه‌ای را نمی‌توانستید نام ببرید که عملیات بشود و در حافظه او نمانده باشد.
فلاح تأکید می‌کند: سردار ایافت اطلاعات کافی، به روز و دقیقی داشت و آموزش برایش خیلی مهم بود. اینکه نیروها بر اساس تخصص قدم در مسیر بگذارند نه مثل اوایل جنگ که کارهایی بر اساس تجربه انجام شود. او معتقد بود فرصت آزمون و خطا نداریم و باید دوره‌های آموزشی بگذاریم و آموزش را مدیران بیرونی و کلاسیک نمی‌توانند انجام دهند. باید بچه‌های قدیمی همان حوزه آموزش را برگزار کنند. آموزش کاربردی بود. باید روز بعد قدم به قدم در پادگان یا بیرون از آن آموزش‌ها را تجربه می‌کردیم و این مراحل به بچه‌ها اعتماد به نفس می‌داد.
او اعتماد به نیروها در عین سنجیدن آن‌ها را یکی دیگر از خصوصیات فرمانده دوران دفاع مقدس برمی‌شمارد و بیان می‌کند: در شناسایی‌ها به بهانه یادگیری و دیدن منطقه، نیروهای قدیمی را همراه نیروهای جدید می‌کرد و برآورد شناسایی نیروهای جدید و ارزیابی دقت کارشان را از نیروهای قدیمی می‌گرفت. گاهی هم برای تست برخی نیروها مستقیم نمی‌گفت شناسایی شما چطور بوده بلکه با پرسیدن سؤالاتی درباره منطقه و گفت‌وگوی تحلیلی راجع به موانع و پیش‌بینی عملیات و اتفاقات، کار شناسایی را محک می‌زد و متوجه دقت نیروها می‌شد و همزمان به آن‌ها اشکالاتشان را می‌فهماند؛ مثلاً می‌گفت «آنجا رفتی شناسایی کردی آیا دیده‌بانی هم انجام دادی؟ مشکلاتی که آنجا وجود داشت چه بود؟ آیا می‌توانی روی نقشه کامل پیاده کنی؟ کجا ضعف داشتی؟ الان توی دوربین می‌توانی ببینی کجاها رفتی و نشان بدهی؟ کجاها مانعی وجود داشت؟ ما در عملیات چه کار می‌توانیم بکنیم؟» ��ین رفتار حاج مجید موجب می‌شد اهمیت کار نیروها هم بیشتر برایشان تبیین شود.
رفیق حاج مجید هم مثل دیگر همسنگرانش معتقد است سردار ایافت از جنگ و مسئولیت‌های دوران دفاع مقدس و پس از آن برای خودش هیچ منفعت و سودی نمی‌خواست و با تأکید بر اینکه دیدن حاج مجید یاد شهدای بزرگ دوران دفاع مقدس را برای ما زنده می‌کرد، می‌گوید: سید مجید یک زندگی معمولی داشت. خیلی از افراد از رانت، سوابق و جایگاه خودشان استفاده کردند؛ اما حاجی این طور نبود و در دوران جنگ، پس از آن و بازنشستگی ذره‌ای تغییر نکرد.

جنگ را واقعی روایت کنیم
فلاح یادآور می‌شود: یکی از دغدغه‌های بزرگش همین بود که ما نام بچه‌های جنگ و شهدای آن را زنده نگه داریم و همیشه به ما همین را توصیه می‌کرد و با حضور در این مؤسسه و تدوین خاطرات جنگ و تاریخ شفاهی جنگ سبب شد همه ما در این عرصه ورود پیدا کنیم. واقعاً برایش مهم بود که تاریخ شفاهی جنگ ثبت و ضبط شود. یکی از بزرگ‌ترین دغدغه‌هایش جلوگیری از تحریف حقایق جنگ بود. گاهی اوقات درباره برخی چیزها چنان غلو صورت می‌گرفت که حاج مجید آشفته و برافروخته می‌شد که چرا این دروغ‌ها را مثلاً به یک شهید نسبت می‌دهید، می‌گفت «شهید هم مثل ما بود؛ اما ویژگی‌های منحصر به فردی هم داشت ولی اینکه ما این را ببریم به مرحله آسمانی و تقدیس کنیم، به هیچ وجه پذیرفته نیست».
همسنگر مرحوم ایافت متذکر می‌شود: سرداردوست داشت شهدا معرفی شوند و حقایق آن‌طور که اتفاق افتاده، گفته شود ولو اینکه آسیب دیدیم یا اشتباه کردیم. اینکه در جنگ خطا انجام دادیم و موجب شکست ما شده یا تلفاتی داشتیم و این‌ها حقایقی بود که ایشان می‌گفت باید عنوان و ثبت و ضبط شود و از قرائت‌های رسمی که متأسفانه گاهی مواقع برخی رسانه‌ها استفاده می‌کنند جلوگیری کنیم چون به دروغ چیزهایی را به جنگ و فرماندهان و شهدای جنگ نسبت می‌دهند.
او انتقال حقایق جنگ به خصوص در جبهه کردستان به نسل جدید را از دغدغه‌های جدی سردار می‌داند و بیان می‌کند: دوربین عکاسی همیشه همراه حاجی بود. هزینه زیادی کرده و دوربین فیلم‌برداری خریده بوده و یکی از بچه‌هایی را که در مشهد کار عکاسی انجام داده بود را، برای خدمت سربازی آورد. اتاقی را به عنوان تاریکخانه لابراتوار راه‌اندازی کرد که بچه‌ها عکس‌های جبهه را برای چاپ به جایی ندهند و البته مشخصات منطقه و اطلاعاتی بودن نیروها هم مؤثر بود که همان‌جا چاپ شود. فیلم مصاحبه‌هایی که از بچه‌ها می‌گرفت، اصلاً هیچ‌جا سابقه نداشته و حتی در کار تبلیغات هم ما چند گام از نیروهای تبلیغاتی جلوتر بودیم. این نشان از روح لطیف و علاقه‌مندش به ثبت وقایع و حقایق جنگ و مستند‌سازی بود. خیلی از فیلم‌ها، مستندها و مصاحبه‌هایی را از بچه‌ها گرفته بود و تلاش می‌کرد از تک‌تک آن‌ها مصاحبه بگیرد و ثبت و ضبط کند. این خصوصیت حاج مجید مغفول مانده و کمتر کسی این کارها را در جنگ انجام داده؛ یعنی مسئولیت خطیر اطلاعات عملیات را در یک لشکر داشته باشی و به این مسائل جزئی هنری هم توجه کنی و به دنبال ضبط واقعیت‌ها در جنگ باشی.
فلاح، تظاهر نکردن به امور معنوی را از خصوصیت‌های دیگر سردار می‌خواند و می‌گوید: من با حاجی مأموریت‌های زیادی بودم. اهل تظاهر و ریا نبود. یک بار ندیدم با تسبیح به ذکر وانمود یا مثلاً کتاب دعا همیشه با خودش همراه کند. ظاهر و باطنش یکی بود و همین موجب می‌شد همه جذب او شوند.  خوش‌مشربی و خوش‌اخلاقی‌اش بی‌نظیر بود. اهل تحمل، مدارا و صبر بود حتی گاهی اوقات بیشترین نقدها و انتقادها به ایشان می‌شد. یک بار هم ندیدم به اصطلاح رو ترش کرده یا پرخاشگری کند. وقتی نیرویش حرفی می‌زد با متانت جواب می‌داد.
او به نقل از یکی دیگر از همرزمان دوران دفاع مقدس سردار ایافت می‌گوید: دوستم گفت اواخر جنگ من یک نامه ۱۰ صفحه‌ای درباره نقد از عملکرد حاجی در اطلاعات عملیات نوشتم و به ایشان دادم. بعد از مدت‌های طولانی من را دید و گفت خیلی مطلب قشنگ و خوبی نوشتی. همه آن چیزهایی که نوشتی من چندین بار با دقت خواندم و خیلی از ایرادها بجا بود و خیلی‌هایش هم شرایط اقتضا می‌کرد آنگونه عمل کنم. بعضی عملکردهایم نیاز به اصلاح دارد و باید اصلاح کنم و می‌پذیرم.
همسنگر مرحوم ایافت ادامه می‌دهد: اصلاً سابقه نداشته و ما ندیدیم در رده فرماندهی در مدیریت جنگ یک نفر از فرمانده اشکال بگیرد و به جای اینکه فرمانده از دانش کم آن شخص بگوید این‌طور انتقاد را بپذیرد و در موردش توضیح بدهد!
فلاح درباره روش مدیریت سید مجید ایافت توضیح می‌دهد: درمیان جمع اخلاق‌ها و سلیقه‌ها متفاوت بود، 70 نیرو در کنار هم، به تعداد افراد، اخلاق و خسیسه رفتاری وجود دارد و جمع کردن این‌ها به عنوان یک واحد منسجم زیر نظر یک فرماندهی و یک وحدت رویه کار بزرگی است؛ مثلاً ما بچه‌هایی داشتیم که خیلی شر بودند، به قول معروف به هیچ صراطی مستقیم نبودند، زمانی که ما مأموریت نداشتیم، خود من گاهی اوقات نمی‌توانستم تحمل کنم و از شیطنت‌های آن‌ها عصبی می‌شدم، اما صدبار هم که به حاجی گزارش می‌دادیم، باز می‌گفت بگذارید  بچه‌ها راحت باشند، الان کاری ندارند و می‌توانند خوش باشند و همین می‌شد که گاهی تا صبح بچه‌ها بیدار بودند. مثلاً کیسه فریزر را آب می‌کردند و زیر تخت دیگران می‌گذاشتند تا خیس شوند و خلاصه هر چه شیطنت بود، انجام می‌دادند، اما یک‌بار من ندیدم افرادی که شیطنت می‌کردند مورد بازخواست قرار بگیرند که شما چرا این کار را کردید یا حاج مجید یک رفتار تند داشته باشد.
او می‌افزاید: ممکن بود در مأموریت و کار کسی اهمال کند یا مثلاً حالش خوب نباشد و رفتار خوبی نداشته باشد، در این  مواقع حاج مجید می‌گفت: «آقای فلانی شما یکی دو هفته برو مرخصی و یک هوایی بخور، برو مهاباد و استراحت کن و فلانی به جای تو این کار را انجام می‌دهد». هیچ وقت مستقیم به کسی نمی‌گفت توانایی شناسایی کردن نداری یا آدم ترسو و ضعیفی هستی، فقط براساس برآوردهایی که می‌کرد و گزارش‌هایی که بدست می‌آورد تصمیم می‌گرفت، حتی اگر طرف دوست نداشت برگردد و التماس می‌کرد بماند، اما حاجی می‌گفت«تا عملیات خیلی مانده، شما راهم به‌کارگیری می‌کنیم، حالا برو نفسی تازه کن و اجازه بده از بچه‌های دیگر هم استفاده کنیم». تمام این رفتارهای سید مجید برای ما درس بود، آموزش مدیریت و اخلاق را در کنار هم در میدان جنگ نظامی می‌دیدیم.
فلاح ضمن تأکید بر هوش و ذکاوت مثال‌زدنی دوست دیرین خود و بیان کارآمدی این فرمانده اطلاعاتی در دوران دفاع مقدس و پس از آن، یادآور می‌شود: حاجی در دفتر خودش تمام مسائل روز و روزانه را یادداشت می‌کرد، برنامه اینکه امروز قرار است کجا برود، با کی صحبت کند، کجا جلسه دارد و در جلسه از چه محورهایی باید صحبت شود و همین دفترچه را بعد که باز می‌کرد به ما می‌گفت در فلان جلسه فلانی این حرف‌ها را زده یا براساس مصوبه جلسه فلان روز شما باید این اقدامات را انجام می‌دادید یا اینکه چرا این مصوبات ابتر مانده؟ خلاصه اینکه این نظم و دقت در نوشتن و ثبت و ضبط مسائل سبب می‌شد بهتر از دیگران بداند آن‌ها چه کار کردند و قرار است چه کار کنند و  امیدوارم که از این تجربه گران‌سنگ آیندگان بهره ببرند وگرنه با ماندن این تجربیات در پستوهای کتابخانه‌ها در حق امثال حاج مجید جفا می‌شود.
همرزم سردار ایافت خاطرنشان می‌کند: من چون از نزدیک قدم به قدم مأموریت‌ها را تا پایان جنگ و حتی حوادث پس از جنگ با سردار بودم و مدتی بعد از آتش‌بس که حادثه مرصاد اتفاق افتاد، بنده در کنار ایشان بودم، برداشتم این است که در مأموریت‌هایی که محول می‌شد؛ اینکه غرب یا جنوب باشد، مهاباد، سنندج، مریوان یا شلمچه برایش هیچ فرقی نداشت، اما من حسم می‌گوید سخت‌ترین لحظات برای حاج مجید وقتی بود که نیرویی از واحد اطلاعات از دست می‌دادیم. بیشترین ضربه و فشار روحی در عملیات کربلای ۲ به حاجی وارد شد؛ یعنی قبل از عملیات کربلای 2 ما مأموریتی در منطقه ایلام داشتیم و برای شناسایی رفته بودیم.
فلاح با یادآوری اینکه سال 1365 سال تحرک بزرگ ارتش عراق بود، بیان می‌کند: آن سال در اکثر مناطق بعثی‌ها ارتش خود را بازسازی کرده بودند و توانستند دوباره وارد کشورمان شوند و بخشی از خاک‌ ایران را بگیرند. همان زمان مهران را تصاحب کردند و به خیلی از شهرها مثل سومار دوباره ورود پیدا کردند و در برخی جاها هم که به‌اصطلاح «تک» انجام داده بودند، مثل منطقه حاج عمران؛ در آن زمان تعدادی از نیروهای ما در پادگان داشتند آموزش می‌دیدند و ما هم که نیروهای قدیمی بودیم، به مأموریت دیگری رفته بودیم. عراق تک کرد که وارد ارتفاعات شود و از آنجا به خاک ما بیاید و پیشروی کند، ما مجبور بودیم در مقابلش بایستیم و جلو پیشروی بعثی‌ها را بگیریم. شهید کاوه برای جلوگیری از تک دشمن خودش نیروها را برد و آنجا به سرش ترکش خورد و مجروح شد، به همین دلیل بچه‌های ما یعنی نیروهای اطلاعاتی را به عنوان نیروهای رزمنده بردند که اسلحه دست بگیرند و بجنگند.
او می‌گوید: فکر می‌کنم بزرگ‌ترین آسیب در جنگ را بچه‌ها در همان حادثه دیدند، بیشترین بچه‌های ما در آن عملیات شهید شدند و ضربه سختی به واحد ما و حاج مجید وارد شد. بچه‌های واحد ما خیلی نخبه بودند، میان آن‌ها  بچه‌هایی بودند که رتبه یک‌رقمی و دورقمی در رشته‌های پزشکی، حقوق و مهندسی داشتند و در آن عملیات شهید شدند و واقعاً ضربه سختی بود که به واحد ما وارد آمد. یکی دیگر از جاهایی که سردار ایافت در دوران جنگ به‌شدت ناراحت شد، وقتی بود که شناسایی‌ها منجر می‌شد بچه‌ها روی مین بروند و ما مدت‌ها خبری از آن‌ها نداشتیم و متأسفانه هنوز هم از برخی از آن‌ها خبری در دست نیست و در شناسایی مفقود شده‌اند و نمی‌دانیم شهید شدند یا اسیر هستند، این‌ها نامشان همیشه جاودان است. 

آدم‌ها را دسته‌بندی نمی‌کرد
مجید خلخالی که خود را شاگرد کوچک سردار می‌داند، میزش کمی آن‌سوتر از میز سید مجید ایافت در مؤسسه فرهنگی است. او برایش سخت است بر صندلی حاج مجید تکیه بزند و از دوستی خود با فرمانده مجید روایت کند. او صمیمیتی که با سردار داشته را این‌گونه توصیف می‌کند: وقتی دخترم ازدواج کرد، حاجی گفت آن‌قدر خوشحالم که گویی دختر خودم را عروس کرده‌ام، خانواده من را خانواده خودش می‌دانست.
همرزم دهه 60 سردار ایافت می‌گوید: حاجی اول فرهنگی بود، بعد نظامی و این دو مکمل و لازمه یکدیگر بودند؛ یعنی به لحاظ کاری هم که ایشان مسئول اطلاعات بود، اما بخش عمده‌ای از کارش کار فرهنگی بود. قبل از سال 1389 ایشان در خیابان آیت الله عبادی مجموعه‌ای را به عنوان مجموعه یادواره شهدای اطلاعات لشکر ویژه پایه‌گذاری کرده بود و من که بعد از سال 1389 در دوران بازنشستگی می‌خواستم قدمی بردارم، به سراغش رفتم و ارتباط ما تنگاتنگ شد تا همین چند روز پیش که از بین ما رفت.
او م��‌گوید: سردار ایافت به عنوان رئیس هیئت مدیره مؤسسه فرهنگی شمیم‌اخلاص همه کارها و برنامه‌ها را از همین‌جا و از همین میز هدایت می‌کرد. حاجی ذوب در شهدا و عاشق آن‌ها بود، سرکشی از خانواده آن‌ها و کار برای شهدا را جزو وظایف ذاتی خودش می‌دانست و اولویتش چه در دوران کار چه بازنشستگی شهدا بودند.
خلخالی درباره نگاه‌های فرهنگی سردار ایافت این‌گونه روایت می‌کند: اصلاً هیچ خط‌ کشی نداشت، آدم‌ها را دسته‌بندی نمی‌کرد، برای او فرقی نداشت مجید خلخالی تفکرش یا گرایشش چیست؟ با همه ارتباط می‌گرفت و کار می‌کرد. از لحاظ ارتباط با مردم در جامعه؛ آدم پولدار، آدم فقیر، آدم سیاسی، آدم غیرسیاسی، آدم مذهبی  وغیرمذهبی برایس فرقی نداشت، با همه جور آدم ارتباط داشت و این‌ها رمز موفقیت و محبوبیتش در دل بچه‌ها بود.
این همسنگر فرهنگی مرحوم ایافت با یادآوری اتفاقات سال 1401 می‌گوید: سردار ایافت روز و شب اول آن اتفاقات وارد گود شد و در خودش احساس مسئولیت می‌کرد و می‌گفت من هنوز پاسدار انقلاب و نظام هستم. حاج مجید دنبال این بود بچه‌ها را جذب کند و با حضور در تجمعات و جمع جوانان آن‌ها را بشناسد، حتی در همان زمان برای صحبت کردن به مدارس و هر جایی که لازم بود نوجوانان اغفال شده را نجات دهد می‌رفت، او کار امنیتی و فرهنگی را به هم پیوسته می‌دید.

امنیت دخترانمان در گرو کار فرهنگی است
او بر دغدغه سردار ایافت درباره حضور و روشنگری در فضای مجازی و خنثی کردن نقشه‌های دشمن تأکید می‌کند و متذکر می‌شود: دشمن وارد فضای مجازی شده و چون این‌ها به هم وصل هستند، نمی‌توانیم جدایشان کنیم، کار اقتصادی، کار فرهنگی و کار اجتماعی، همه این‌ها انتهایش امنیت جامعه است، اگر امروز برای دختر من و دختر شما کار فرهنگی انجام نشود، نمی‌توانیم امنیت داشته باشیم.
خلخالی بیان می‌کند: ارتباط و سرکشی از خانواده شهدا دغدغه دیگر حاج مجید بود و می‌گفت باید خانواده شهدا حفظ شوند، باید حواسمان به آن‌ها باشد تا دچار مشکلات فرهنگی و اجتماعی نشوند، روی تابلو به‌جا مانده با دست خط او هم یک بخش همین برنامه‌های عیادت و سرکشی از خانواده‌های شهدا بود.
همرزم دوران دفاع مقدس سید مجید او را مدیری قاطع توصیف می‌کند و می‌گوید: سردار نسبت به تحریف دفاع مقدس حساسیت داشت و هر جایی که احساس می‌کرد مثلاً من خلخالی دارم اشتباه می‌کنم و کار خلافی انجام می‌دهم جلو من می‌ایستاد و با هیچ‌کس هم تعارف نداشت و البته همین قاطعیت هم سبب جذب بیشتر در نگاه بچه‌ها می‌شد، اگر هم جایی تندروی می‌کرد، بعد می‌آمد می‌گفت فلانی من فلان جا با شما تند رفتم.
او، سردار ایافت را در زمینه فرهنگی متخصص می‌داند و یادآور می‌شود: نظراتش نظرات کارشناسی بود، این نبود که مثلاً همین‌طوری فی‌البداهه یک چیزی بگوید، قبلش مطالعه می‌کرد، فکر می‌کرد و بعد نظر می‌داد، فیلم‌نامه «شور شیرین» که درباره شهید کاوه بود را حاج مجید تنظیم کرد، فیلم «به کبودی یاس» هم که برای شهید برونسی بود را سردار نظر داد و  در برنامه‌های فرهنگی پیشنهادهایی که می‌داد را خیلی‌ها می‌پذیرفتند. حاج مجید فرهنگی بود تا نظامی، البته درست‌تر این است که بگویم نگاه یک‌جانبه نداشت و مسائل فرهنگی را در کنار مسائل نظامی می‌دید.
هرچند روایت رشادت‌ها و مدیریت اطلاعاتی و نظامی مرحوم سید مجید ایافت در ماجراهای مختلف داخل کشور و حتی مأموریت او در پاکستان ابعاد پیچیده‌ای دارد که حتی از برخی موارد دوستان و همرزمانش هم اطلاعی ندارند، اما به همین اندازه روایت‌گری از این فرمانده شجاع و بادرایت هم می‌تواند درسی باشد برای مدل مدیریتی فرهنگی و نظامی در کشور با نگاه تأمین امنیت در همه بخش‌های تخصصی که با درگذشت مرحوم ایافت، بیان این موارد از سوی فرماندهان نظامی می‌تواند راهگشا باشد.

خبرنگار: فاطمه سهامی

برچسب ها :
ارسال دیدگاه