سخنی درباب محتوای «مست عشق» به کارگردانی حسن فتحی
تحریف تاریخ به شیکترین شکل ممکن
«مست عشق» از دو جنبه فیلم مهمی برای سینمای ایران است؛ نخست اینکه نخستین گام جدی در سالهای اخیر برای ساخت فیلم مشترک با کشورهای منطقه و همفرهنگ ماست.
سالهاست درباره اهمیت اینکه سینمای ایران گام در راه همکاری با کشورهای دیگر بگذارد و به بازارهای فرهنگی فرامرزی بیندیشد، نوشتهایم و بحث کردهایم و اینک فیلمی در حال اکران است که با همه فراز و نشیبهای حقوقی و فنی، سرانجام توانسته است این سد را بشکند و با سینمای ترکیه به عنوان یکی از پررونقترین و جدیترین بازارهای هنری منطقه، با حضور بازیگران و عوامل فنی برگزیده دو کشور همکاری نسبتاً موفقی داشته باشد. دومین جنبه اهمیت این فیلم، این است که درباره شخصیتها و چهرههای مهم فرهنگی کشور ما ساخته شده است. ساختن فیلمی پرفروش که تماشاگران را با زندگی شخصیتهای مهمی چون مولانا و شمس تبریزی آشنا کند، یکی از غفلتهای سینمای ایران در همه سالهای اخیر بوده که این مهم هم انجام شده و از این منظر باید به حسن فتحی و تیمش تبریک گفت.
چالشی مهم در برابر فیلمهای تاریخی
ساختن فیلمی که از یک سو به گذشته و تاریخ واقعی بپردازد و از سوی دیگر برای مخاطب کشش داشته باشد، به راستی کار سختی است. فیلمهای تاریخی ما معمولاً به ملغمهای از جملات ادبی، پند و اندرز و آواز خوانندگان تبدیل میشود و داستان ندارند. برای همین است که سختی انتخاب قصهای برای آشنا کردن مخاطب با تاریخ، در سینما و به خصوص سینمای ایران صدچندان است. در این گونه فیلمها، دخیل کردن تخیل و ساختن شخصیتها و مکانهای خیالی برای جذاب کردن داستان یک چالش مهم است به همین دلیل است که بیشتر فیلمها و سریالهای ایرانی که درباره تاریخ گذشته سرزمین ما ساخته میشود، به تحریف تاریخ (هر کدام در حد و حدودی) متهم هستند در اینجاست که اهمیت تحقیق و بهرهمندی از آثار کسانی که با متون و رویدادهای تاریخی آشنا هستند، بیشتر میشود. در مورد مولانا و شمس دست ما برای آگاهی از رویدادهای زندگی، شخصیت و تفکرات آنان بسته نیست. اگرچه هنوز برای پژوهش درباره آنها و دوران پرفراز و نشیب زندگیشان، راههای نپیموده زیاد است اما دستکم میتوانیم به برخی کتابها و پژوهشهای صورت گرفته اعتماد کنیم و از نوشتههای کسانی چون دکتر زرینکوب بهره ببریم. برای انتقال مفاهیمی که مولانا و شمس درباره آنها سخن میگویند، به آثاری نیاز داریم که نه تنها درباره ویژگیها و دورههای زندگی آنها سخن میگوید بلکه دوران تاریخی آنها را به خوبی میشناسد، جریانهای معارض فکری و عرفانی موجود را بررسی کرده و برای مخاطب به خوبی روشن میکند که اهمیت کاری که مولانا کرده، چیست، مانند کتاب «پله پله تا ملاقات خدا» که هم روایتی داستانی دارد، هم زبانی ساده و هم از نظر استناد تاریخی شبههای در آنها نیست.
یک شمس تبریزی مهربان
تیم تولید «مست عشق» به جای اینکه به این روایت درست، پژوهشمند و جامعنگر از داستان مولانا و شمس توجه کند، روایتی از زندگی این دو شخصیت به دست داده که بیشتر با خوانش ترکیه از مولانا تطبیق دارد. خوانش رایج در ترکیه امروز که اوج آن را در «ملت عشق» الیف شفق (شافاک) میتوان دید، مولانا و شمس را از بستر تاریخی و مفهومی خود خارج میکند و به آنها چهره دو مرد سکولار رمانتیک میدهد که همه چیز را در عشق و مهربانی میبینند، با مذهبیها در جنگاند و جانشان را در این راه میدهند و نتیجه همه مبارزههایشان میشود رقص و سماع (که البته در تیتراژ فیلم به سما تبدیل شده است!). این خوانش هم امروزی است، هم خطری ندارد و هم مولانا و هر شخصیت تاریخی دیگر را به یک سوژه خوب برای تبدیل شدن به یک جاذبه گردشگری و منبعی برای پول درآوردن تبدیل میکند. شمس و مولانای «مست عشق» از همین جنساند. این تحریف در شخصیت شمس تبریزی شدیدتر است. آنچه ما از گفتههایی که از او باقی مانده و نوشتهها و گفتههای دیگران و اسناد تاریخی درباره شمس میدانیم، با موجودی که در این فیلم به تصویر کشیده شده، بسیار متفاوت بوده است. به یاد داشته باشیم شمس شخصیتی تندخو، آشفته و البته مغرور بوده است. شاید آنهایی که مست عشق را دیدهاند تعجب کنند اگر بدانند در داستان ازدواج او با دخترخوانده مولانا، کیمیا خاتون، دخترک از ابتدا این ازدواج را خوش نمیداشت و هرگز دلش با شمس که 40سال از او بزرگتر بود و شخصیتی بیثبات داشت، صاف نشد و البته اینکه بنا بر برخی روایتها متهم اصلی مرگ یا بهتر بگوییم قتل این دخترک بینوا همین شمس تبریزی است.
جلالالدین محمد تهرونی
برای داستانی کردن تاریخ و تبدیل آن به یک قصه جذاب، یکی از راهها این است که وقتی قصهای جذاب نداریم، از دل واقعیتهای تاریخی قصهای بیرون بکشیم و «مست عشق» هم همین کار را کرده است؛ خلق یک داستان معمایی و پلیسی درباره مرگ شمس تبریزی. این تمهید البته داستان را جذاب کرده و مخاطب را به دنبال خودش میکشد اما تاریخ را به شکلی عجیب و غریب درمیآورد که کارگردان و نویسنده دلشان میخواهد. برای مثال وقتی یک کارآگاه برای حل ماجرای گم شدن شمس خلق میکنیم، او باید وظیفه خودش را به پایان برساند و در «مست عشق» سرنوشت شمس تبریزی روشن میشود اما پرسش اینجاست که اگر همه چیز به همین خوبی و خوشی به پایان رسیده، چرا مولانا در تمام سالهای پس از شمس، فراق او را به صورت شعر فریاد میزده و از در و دیوار میپرسیده شمس کجاست و چه شد؟ مشکل اصلی بیرون کشیدن داستانی از دل داستان شمس و مولانا این است که تاریخ را هم مجبوریم جابهجا کنیم و برای قونیه اداره شهربانی بسازیم که در اوج درگیری سلجوقیان و روم با یکدیگر و در حالی که آنان زیر فشار خردکننده ایلخانان مغول و اختلافات داخلی در حال فروپاشی بودند، نگران درویشی بدزبان باشند که گم شده است، همین جابهجاییهای تاریخی و انتقال دادن گذشتهای دور به امروز سبب میشود مولانا هم در کودکی با پدرش با لهجه تهرانی سخن بگوید!
خبرنگار: آرش شفاعی
برچسب ها :
ارسال دیدگاه