روایتی از حضور دختران دانشآموز دبیرستان امام رضا(ع) بر مزار سرباز ولایت و جانفدای ملت، شهید حاج قاسم سلیمانی
سفر به دیار سردار دلها
مبینا ارزنی، دانشآموز دبیرستان امام رضا(ع)
43 نفر از دختران دانشآموز دبیرستان امام رضا(ع) واحدهای 1 و 12 به همراه جمعی از معلمان و مربیان پرورشی سفری سهروزه به استان کرمان داشتند و گلزار شهدای کرمان، بهویژه مزار شهید سلیمانی را زیارت کردند. سفری خاطرهانگیز برای دختران دبیرستان امام رضا(ع) که نخستین زیارت مزار سردار سپهبد حاج قاسم سلیمانی و شنیدن روایتهای دستاول از زبان همرزمان و قهرمانان میادین جهاد و حماسه بر شناخت و شیفتگی آنها به سردار دلها افزود.
به گزارش آستان نیوز، آنچه در ادامه میخوانیم روایتی است از این سفر از زبان «مبینا ارزنی» دانشآموز دبیرستان امام رضا(ع) واحد12.
روضه بهیادماندنی در هیئت سیار
حرکت روز چهارشنبه بود. من و همسفرانم با کولهای پر از دلهای شکسته، راهی بهشت سردار سلیمانی شدیم. در طول مسیر با دوستان، هیئت برگزار کردیم. قراری هفتگی که از چهارشنبههای تابستان شروع شده بود و فکر کردیم در قطار هم مشکلی برای برگزاری آن نداریم.نام تشکل دختران دبیرستان امام رضا(ع) واحد12 «دختران جریانساز ظهور» است و ما راضی به ترک یک روز هیئتمان هم نیستیم.
دیدار با بهترین فرمانده
حدود ساعت۶ صبح به کرمان رسیدیم. ذوق وشوق وصفناپذیری داشتیم. تا ساعتی دیگر میتوانستیم از نزدیک با سردار قهرمانمان دیدار کنیم. خیلی زود راهیگلزار شهدای کرمان شدیم. نخستینچیزی که در گلزار توجه ما را به خود جلب میکرد، تصاویر حاج قاسم عزیزمان بر تن دیوار بود.
راوی که از نزدیکان سردار بود، مشغول تعریف از بزرگی و خوبیهای حاجقاسم شد و قطرههای اشک آرام و قرار ما را گرفته بود. بیشتر حرفهایش از سردار سلیمانی، از احترام به پدر و مادر بود. میگفت: سردار خیلی پدرومادرشان را دوست داشتند و احترام گذاشتن به آنها جزو اولویتهایشان بود. تعریف میکرد یکبار زمان عملیاتی را به ایشان خبر دادند و حاج قاسم تا تمام شدن استحمام پدرشان عازم عملیات نشدند. راوی میگفت: بعضیها فکر میکنند حاج قاسم 99درصد مشکلات را با اسلحه پیش میبرد، اما به نظر من بیشتر مشکلات را با کمک گرفتن از اهلبیت(ع) حلمیکرد.
برای زیارت مزار سردار در صفی نه چندان بلند ایستادیم، در حالی که ناخودآگاه اشک میریختیم و دل توی دلمان نبود که چه به ایشان بگوییم و چه درخواست کنیم. بعداً از بچهها درباره خواستههایشان پرسیدم؛ یکی طلب شهادت کرده بود، یکی از سردار برای اثرگذاری در جمع دختران کمک خواسته بود، چند نفری هم عاقبتبهخیری و جریانساز ظهور بودن را... اما خودم از سردار خواستم کمکم کند بنده خوبی باشم و فرزند خوبی برای پدرومادرم.
توصیههای سردار به ما
بالاخره راهی بیتالزهرا(س) شدیم که میگفتند منزل حاج قاسم بوده است. سردارمنزلشان را در سال۹۲ وقف ترویج فرهنگ و سیره حضرتزهرا(س) کرده است.داخل کوچه، صف بلندی از عکسهای سردار سلیمانی همراه تصاویری از شهدای کرمان به پیشواز میهمانان میآمد. در حیاط بیت هم بنری روی دیوار با عنوان «توصیههای سردار به ما» جلب نظر میکرد. نخستین توصیه، احترام به پدر و مادر بود و محور دومین توصیه مقابله با فساد و دوری از تجملات. اما توصیه دیگری هم داشتند که بیشتر شبیه درخواست بود: «شهدا را با چشم دل و زبان خود بزرگ ببینیم».
سر ساعت عاشقی
بار دیگر که به زیارت مزار سردار سلیمانی توفیق پیدا کردیم، شب جمعه بود و نیمه شب. همه احساس غریبی داشتند که میخواستند شبزیارتی امام حسین(ع)، سرباز ولایت را زیارت کنند.
در دل تاریکی و آرامش شبانه گلزار، هرکدام از بچهها به گوشهای پناه برد تا خلوت کند.
راوی گلزار میگفت گلزار کرمان ۲۴ شهید گمنام دارد. اما نفر بیستوچهارم تا چند سال پیش گمنام بود تا مادر شهید چند بار پسرش را خواب دید که نشانی مزارش را میداد. نشانی را جستوجو کردند و شهید ابراهیم ابراهیمی شناسایی شد.
حدود ساعت۱:۲۰ خانمی از میان جمعیت بلند شد و از یکی دو نفر از جمع پرسید دخترم ساعت چنده؟ همه از رفتارش متعجب بودند. یکباره مقابل جمعیت ایستاد و برایمان از حسوحال مادران شهدایمفقودالاثر گفت. مادر شهید علی شفیعی بود و میگفت: علی با درد یتیمی بزرگ شد. من این بچه را با چنگودندان و نان حلال بزرگ کردم. بسیجی و پاسدار شد و خیلی زود محبوب همگان. حاجقاسم فرماندهاش بود و برایش رفت خواستگاری. چهار ماه بیشتر از ازدواجش نگذشته بود که شهید شد! از آن زمان به بعد حاج قاسم شد پسرم. بهمنسرمیزد. هر جایی بود، زنگ میزد و احوالپرسم بود. از تهران، سوریه، لبنان.
به امید دیدار
صبح روز بعد، سومین باری بود که توفیق زیارت سردار نصیبمان میشد. دیدار آخر بود و هنوز نرفته، درد وداع و دوری بر دلمان نشسته بود. برای آخرین بار مزار سردار را با اشک و بوسه زیارت کردیم. خیلی از بچهها با سردار خداحافظی نکردند، چون امید دارند چند وقت دیگر دیدار دوباره گلزار سردار دلها نصیبشان شود.
یکبار دیگر به صف شدیم تا سرودهای «حریفتمنم» و «بیعت میکنم» را اجرا کنیم. راوی از آخرینحرفهایش برایمان گفت و ما دختران جریانساز ظهور اشک ریختیم برای شهیدی که این همه شجاع و بزرگ بود و همانقدر رئوف و مهربان و نسبت به آنچه باید، در میان ما کمتر شناخته شده است. اشک ریختم برای جای خالیشان، برای لرزیدن شانههای حضرتآقا هنگام اقامه نماز بر پیکر آسمانی سردار و... اما نمیگذاریم علم از دست علمدار زمانهمان به زمین بیفتد. ما با حجاب و چادرمان، گوش به فرمان رهبر عزیزمان، منتظر ظهوریم.
برچسب ها :
ارسال دیدگاه
تیتر خبرها
-
اطلاعات جدید از شیوه تجارت عصر قاجار در مجموعه اسناد اهدایی به کتابخانه رضوی
-
إياك و الضجر و الكسل؛ فإنهما يمنعانك حظك من الدنيا و الآخرة
-
قرآن درباره نیکی به والدین چه گفته است؟
-
کسب روزی به برکت وجود امام رضا(ع)
-
سفر به دیار سردار دلها
-
2
-
سیاحت پس از زیارت
-
آیات قرآن بهترین راهنما برای جهاد فی سبیلالله است