پرستار امدادگر سالهای دفاع مقدس از شستوشوی لباسهای رزمندگان در پشت جبهه میگوید
با لباس خونی شهدا راز و نیاز میکردیم
رهبر معظم انقلاب در دیدار اخیر، یکی از دلایل عظمت دفاع مقدس را پشتیبانی عموم ملت و حضور لایههای گوناگون اجتماعی در آن دانستند و گفتند: «در دفاع مقدس در بخشهای گوناگون پشتیبانی، خانوادهها، زنان خانهدار و دیگران هم بودند؛ در قسمت پشتیبانی از رزمندگان، شستوشوی لباسهای خونی رزمندگان ــ حوض خون که کتابش نوشته شد... و از این قبیل، اصلاً همه ملت درگیر بودند. نمیگویم همه آحاد ملت بودند اما در سطح عموم مردم و لایههای گوناگون اجتماعی این حرکت حضور داشت...».
به همین مناسبت بخش ریحانه رسانه KHAMENEI.IR برای روایت دقیقتر از حضور لایههای گوناگون جامعه در دفاع مقدس برای نسل امروز، به سراغ یکی از پرستاران باسابقه رفته که در دوران دفاع مقدس و ماجرای فداکارانه شستوشوی لباسهای رزمندگان در پشت جبهه حضور داشته است.
آنچه میخوانید چند برش از روایت شمسی سبحانی، پرستار بازنشسته و از نخستین گروههای مردمی در دوران انقلاب و دفاع مقدس است که سه سال در بیمارستانهای مناطق جنگی و پس از آن در بیمارستانهای پشتیبانی مجروحان، خدمت کرده و در عین حال از همراهی با همسر جانباز خود که از نمونههای افتخار، شجاعت و فداکاری بوده در تربیت و رشد فرزندانشان غافل نشده است.
اعتمادی که خدا در دل ما گذاشته بود
وقتی تصمیم گرفتم به کردستان بروم، اصلاً مادر من مخالفت نکرد. برادرهایم هم همینطور. خودشان بیرون از منزل بودند و شرایط را میدیدند. غیر از من، خواهر دیگرم هم برای کارهای جهادی رفته بود اطراف استان گیلان. به جز دو تا خواهرم که متأهل بودند و بچه داشتند بقیه همه مشغول کاری و خدمتی بودند. همه چیز بر اساس توکل بر خدا بود. زمانی که در کردستان بودیم یک روز ستون ارتش میخواست برای سرکوب اشرار به مرز ایران و عراق برود. وقتی یک ستون ارتش حرکت میکند چند تا خودرو است که رزمندهها در آنها هستند، یکی آشپزخانه است، یکی بهداری است و... هر کدام از اینها باید کادر خودش را داشته باشد. فقط بهداری هیچ کس را نداشت. من بودم و یکی از دوستانم به نام خانم عالیه موسوی که از بچههای کرمانشاه بود. خانم موسوی مهندسی کشاورزی خوانده بود اما امدادگری میدانست و آمده بود آنجا کمک کند. هر طور بود از آتش کوملهها رد شدیم و به رودخانه مرزی رسیدیم که شب را باید آنجا میماندیم. در تاریکی مطلق. کوههای آنجا حالت تراشه تراشه داشت و شبیه غارهای کمعمق بود. من و خانم موسوی رفته بودیم در این شیارها و خدا چه اعتمادی در دل ما گذاشته بود که آن شب ما دو دختر در منطقه مرزی ماندیم بدون اینکه حتی لحظهای بترسیم. آنها میخواستند جنگ را به پیروزی برسانند پس باید از خیلی از چیزها حتی از خودشان میگذشتند تا بتوانند اهداف بزرگ را پیش ببرند.
نخستین اعزام به منطقه همزمان با عملیات رمضان
فروردین ۶۲ سرانجام اصرارهای ما برای اعزام به جبهه جواب داد... آن زمان در بیمارستان شهید کلانتری اندیمشک که پشت راهآهن بود، مستقر شدیم. نخستین باری که به منطقه رفتم روزهای عملیات رمضان بود. دومین دفعه در زمان عملیات والفجر یک رفتم که پس از عملیات آن قدر مجروح داشتیم که مجروحها را شماره میزدیم برای اتاق عمل. حتی دم در اتاق عمل پیش میآمد که پهلوهای مجروحان را جمع میکردیم که اعضای داخلیشان بیرون نریزد. بچههای اتاق عمل هم که دیگر حال و روز خودشان را داشتند.
حوض خون در ساختمانهای فرانسوی
ساختمانهایی که آنجا بود برای مستشارهای فرانسوی بود. وقتی انقلاب شد، آنها رفتند. آن قدر ساختمان ساخته بودند که انگار فکر میکردند قرار است مادامالعمر اینجا بمانند. آشپزخانه و سالن غذاخوری بسیار بزرگ، خوابگاههای متعدد برای کارگرها، بیشتر از 40-30 باب ویلا برای مستشارهای درجه اولشان و... قرار شد ما همین ساختمانها را تبدیل به بیمارستان کنیم. تقسیمبندیها انجام شد: بخش، اتاق عمل، سالن غذاخوری، آشپزخانه بیمارستان، اورژانس و... بعد خانههایی که برای کارگرها ساخته بودند را خوابگاه کردیم. یک خوابگاه خانمها بود و یک خوابگاه آقایان. فرانسویها یک سالن رختشویخانه هم برای خودشان دایر کرده بودند که پر از ماشینهای لباسشویی و خشککن و... بود. ما که دیدیم این جوری است گفتیم چرا ما رختشویخانه نداشته باشیم و رختهای مریضها را نشوییم؟ خلاصه من خودم به دو سه نفر دیگر از خانمهای شهر اندیمشک و خانواده رزمندهها گفتم و آمدند آنجا را تمیز کردیم و چند جا تعمیر نیاز داشت آقایان کمکمان کردند و ماشین لباسشوییها را کار گذاشتیم و رختشویخانه راه افتاد. یک وان بزرگ آنجا بود که پر از آب میکردیم و اول لباسهای خونی را میریختیم در آن، حوض خون درست میشد. بعد یکی یکی برمیداشتیم و به تفکیک میشستیم. آقایان در بیرون رختشویخانه چوب زده بودند و 40-30 دور طناب بسته بودند که لباسها را آنجا پهن میکردیم. فضای خاصی ایجاد شده بود. با لباسهای برگشته از منطقه حرف میزدیم. راز و نیاز میکردیم، قرآن میخواندیم که برای مجروحها مفید باشد. بعداً کمکم که عملیاتهای دیگری هم انجام میشد لباسهای اتاق عمل آنها را که جا نداشتند بشویند مثل فکه یا پشت اندیمشک و... را میآوردند که ما بشوییم. لباسهای اتاق عمل خط مقدم را که میآوردند اول اینها را میتکاندیم؛ مچ دست در آن بود، کلیه در آن بود، تکه پارههای عضله بود... چه رنجی در بین آن تکه پارچهها که پنهان نشده بود.
برچسب ها :
ارسال دیدگاه
تیتر خبرها
-
با لباس خونی شهدا راز و نیاز میکردیم
-
قدس رواق
-
شکر «اسلام، ولایت و قناعت»
-
حجاباستایلها ضد فلسفه حجاب
-
کاشت ناخن و مژه چه حکمی در اسلام دارد؟
-
نخستین جشنواره علمی «معارف قرآنی» با محوریت منظومه فکری حضرت آیتالله العظمی خامنهای
-
آغاز نامنویسی طرح «شمیم تلاوت رضوی» در مشهد
-
تشرف بانوان رسانهای از ۴۱ کشور به حرم مطهر رضوی
-
خدام رضوی مزار شهدا را غبارروبی کردند
-
راهکارهای رفع مشکلات زیارت و توسعه زیرساختهای رفاهی زائران