
چند خط برای «جان فدا»
مردی که با شهادتش او را شناختیم
به عنوان روحانی کاروان رفته بودیم جنوب. شبی اعلام کردند قرار است سردار سلیمانی بیایند. آن موقع ایشان را خوب نمیشناختم. پرسیدیم، گفتند: «فرمانده سپاه قدس هستند که خارج از کشور فعالیت میکنند». با آمدن سردار و شنیدن صحبتهایش کمی شناخت پیدا کردم، اما پس از شهادت بود که عمیق تر و کاملتر سردار را شناختم.
اولین بار سال۱۳۹۴ در منطقه جنوب، سردار را دیدم و سال۱۳۹۸ در قم منتظر بودم که دوباره و برای آخرین بار ببینمش! من دانشگاه قم درس میخواندم و توانستم در مراسم تشییع سردار شرکت کنم. از ساعت 12ظهر بولوار پیامبر اعظم(ص) بودیم تا شب که پیکر سردار را از حرم حضرت معصومه(س) آوردند سمت جمکران. آنقدر بیقرار دیدار سردار بودیم که ساعتها بدون نشستن، سر پا ایستادیم. عشق سردار تمام سختیها را تحملپذیر کرده بود. مردم با ناراحتی شعار میدادند «هیهات منا الذله».
دل مردم از سازشها و خیانتها پُر بود. شعارها در حسینیه حضرت امام هم از همین دست بود. مردم با توپ پر شعار میدادند و با حضور سردار قاآنی همه یکصدا درخواست انتقام داشتند. من خودم را به مراسم دانشگاه تهران هم رساندم؛ مراسمی تاریخی که حضرت آقا برای سردار نماز خواندند. دانشگاه و خوابگاه هم تا مدتها حال و هوای شهادت سردار را داشت. عکسش همه جا بود. هم خودمان سیاهپوش سردار بودیم، هم فضای دانشگاه. سالن اجتماعاتمان شده بود سالن سردار سلیمانی. در خوابگاه، ختم قرآن میگرفتیم و با هم زیارت عاشورا میخواندیم.
داغ شهادت سردار در دلمان سرد نمیشد و هر کسی به شکلی یادش میکرد. یکی از دوستانم دم در اتاق صلواتشمار زده بود تا هر کس میخواهد وارد اتاق شود صلواتی برای سردار بفرستد. حتی در حد همان چند لحظه ایستادن و چند صلوات هدیه کردن به روح سردار و یاد کردنش حالمان خوب میشد!
*روایت زینب ضرغامی از اهالی سنقر، منتشر شده در کتاب «چمری برای پهلوان؛ خاطرات مردم کرمانشاه از ایام شهادت سردار سلیمانی»
برچسب ها :
ارسال دیدگاه
تیتر خبرها
-
راز جنایت های رژیم شاه در «یکشنبه خونین» مشهد
-
قدس رواق
-
نسیم کرامت رضوی در سیستان و بلوچستان
-
رسیدن به حقیقت ایمان در دوراهی خواسته الهی و خواسته نفسانی
-
حجاب حق زن است پیش از آنکه تکلیف او باشد
-
اعزام کاروان بسیجیان آستان قدس رضوی به کرمان
-
مردی که با شهادتش او را شناختیم
-
بانوان مرکز «حیات جاودان» در حرم مطهر