حالا عشق میکارد
رقیه توسلی
«عمو وهاب» را عمریست به کشاورزی میشناختم. سه چهارتایی درازگوش خاکستری هم داشت که اهالی برای بارکشی و سواری میرفتند سراغش. سرزنده و خوشرو، از پیران دانا و آدم حسابیهای روزگار. هشتاد را رد کرده بود گمانم اما بارها دیدم تبر به دوش از سَرِ زمین برمیگردد. از آنهایی که نانش را با سگ گرسنه نصف میکرد، برای پسران میرفت خواستگاری، مرز دزدی همسایه را به رویش نمیآورد، برای نوههای خودش و بقیه دست به جیب بود، بخشی از محصولش را برای دهه محرم میگذاشت کنار، ارثیه پدریاش را وقف میکرد و... .
دیروز از حرفهای «بیبی طیبه» بُهتم زد وقتی صحبت رسید به عمو. گفت حاجی وهاب که رفت مادرجان. خبر نداری؟ چند ماهی میشود. وسط برج گرما رفت. اول با چهار دخترش صلاح مشورت کرد، از کوچیک و بزرگ حلالیت گرفت، تکلیف اموالش را مشخص کرد، بعد صلات ظهری همهمان را دعوت کرد حسینیه به نیت اطعام برای «گل خاتون» همان جا مطلعمان کرد چه تصمیمی دارد.
گفت باید برود. برود پابوس امام هشتم. خادم شود. پیش گل خاتون. نزدیک زنش. برود مجاور شود. همان جا بماند و زندگی کند این چند صباح مانده را. گفت بیست سال پیش یک خانه نزدیکیهای حرم برای پیریشان دست و پا کردند که اجل مهلت نداد به با هم بودنشان. حالا میخواهد سمت مشهد باشد. از همولایتیها دعای خیر میخواست. گفت وقت ماندنش نیست وگرنه بهتر از دیدن روی ماه شما و بهتر از این دهات مگر هست!؟
مشغول هضم اخبارِ شنیده بودم که بیبی یکهو شکل باقلوا خوردهها، صورتش شیرین شد و گفت: آنجا هم پیرمرد بیکار ننشسته. خانهاش را کرده زائرسرا. شده همسایه امام رضا(ع) قربانش بروم. درِ چهاردیواریاش را باز گذاشته روی زُوّار. بعد با لبخند بیدندان ادامه داد؛ به خدای احد و واحد با همین دو تا چشم خودم دیدم وهاب پیر، کمک پیرمردها میکند بروند زیارت. عصاکششان شده. عشق خیلی والامقام است مادرجان. چیز غریبیست. پیر و جوان ندارد.
برچسب ها :
ارسال دیدگاه
تیتر خبرها
-
شهری که میراثدار تمدن رضوی است
-
قدس رواق
-
فضیلت باید مبتنی بر اختیار باشد
-
مساجد تراز اسلامی در قالب جشنواره معرفی میشوند
-
حجاب، مقولهای اخلاقی در همه ادیان الهی
-
داستان یک نذر نایاب
-
افتتاح بزرگترین مسجد شیعیان در عمان
-
حالا عشق میکارد
-
«نفقة القنات» سناباد در اسناد آستان قدس رضوی
-
با اینها رفاقت نکن!