سال‌های دور از خانه

سال‌های دور از خانه

رقیه توسلی


​​​​​​​وسط هزار تا کار ریز و درشت یکهو یاد همکلاس قدیمی‌ام می‌افتم، مریم‌جان پرتلاش. نویسنده‌ای که نخستین کتابش وقتی رفت زیر چاپ، داغ‌داغ رساند دستم. آی که چقدر کیف دارد نویسنده‌ای کتابش را خودش هدیه بدهد به آدم. با عزت و احترام و فروتنی. 
هوس تجدید خاطرات می‌کنم. چاره‌ای نیست. می‌روم سمت کتاب‌هایم و قفسه به قفسه می‌گردم. اما کتاب مریم نیست که نیست. دفترچه یادداشت‌هایم را می‌جورم ... بعله! کتاب بی‌زبان را چند سال قبل داده‌ام به همکارم که بخواند. دی ماه98 کجا، آبان1401 کجا!  ورق می‌زنم... باز هم هست... مهر 95 ... 
تیر 97... شهریور99... یعنی 24جلد کتاب را داده‌ام و پیگیر برگشتنشان نشدم، چرا خب؟... رعنا و خانم رحمت‌زاده و طاهره، شماها چرا؟... می‌روم صفحات بعد ... دو جلد کتاب محبوبم را با ترجمه عالی قرض داده‌ام به زن و شوهری که از هم متارکه کرده‌اند و حالا هر کدام رفته‌اند پی زندگی تازه‌شان یک گوشه دنیا... توی صفحات بعد مغزم سوت می‌کشد. می‌خوانم که سه نسخه از کلیدر را به کسانی داده‌ام که از قضا سوءسابقه هم داشته‌اند. مثلاً جلدپاره پس آورده‌اند!
دفترچه را می‌بندم و در باب قرض ندادن یاد این جمله می‌افتم که توی اینترنت خواندم؛ «یک کتاب امانت داده شده یک کتاب از دست رفته است. این را 
داغ دیده‌هایش خوب می‌فهمند». 
به مریم فکر می‌کنم و خاطرات قشنگمان. به بزرگانی که عمر و اندیشه و جان می‌گذارند برای نوشتن یک مجموعه. هر چند نمی‌خواهم تلخ باشم اما نمی‌شود. یادم می‌ماند باید دسته‌بندی کنم. ازین به بعد با خوبان کتاب، دست و دلباز باشم و عذر بعضی‌ها را بخواهم. عذر شلخته‌ها و بی‌خیال‌ها و باری به هر جهت‌ها را. به این مدل آدم‌ها یک عدد قاشق هم نباید امانت داد. شوخی که نیست. کتابخوان‌ها مگر نباید آداب‌دان‌تر و بامعرفت‌تر از 
کتاب نخوان‌ها باشند!؟

پی‌نوشت
امیرالمؤمنین(ع): امانت‌داری، اساس و پایه دین است.

برچسب ها :
ارسال دیدگاه