زنانی که پاییز را میچینند
رقیه توسلی
نمیدانم آخرین بار این صدای درهم فوقالعاده را کی شنیدم. صدای بازی باد و شاخ و برگها را. آمدهام باغ 5هکتاری پرتقال. جایی فراخ و سبز. از دور دیدن جعبهها و نردبان و نیسان و بار چیده راضیام میکند. میایستم و زل میزنم به عظمت شمشادها و سروهای پرچین. به هیبتشان که مثل سربازند. به لباس سبزشان. به درختان منظم نارنگی و پرتقال که انگار تا ته دنیا ایستادهاند پشت هم. که صدایی آشنا میگوید؛ «بهبه.. اهلا و سهلا خاتون لنگه ظهر... خجالت نمیکشیدی، یکدفعه شب میاومدی؟».
میخندیم با هم. یک دل سیر. خیلی دوست داشتم دوباره «سرکارگر شهرزاد» را ببینم که میسر میشود شکر خدا. از سه سال پیش کلی تغییر کرده. آبدیدهتر و قویتر و خستهتر شده انگار. هفته پیش امروز را تعیین کرد برای عکاسی. گفت اگر بشود آسیه و نبات و مریم را هم خبر میکند. که وفا کرده و همه عزیزان جمعند جز زلیخا. از زلیخا که میپرسم به جای جواب، یافای درشتی میگذارد کف دستم و میگوید: «سرشار از آنتیاکسیدانه». و میخواهد راه بیفتیم سمت بچهها.
به جمع مرکبات چینها میپیوندیم. همه مشغول کارند. بالای بلندی، زیر درخت، جعبهزن، سطلبر، راننده، تدارکات. خوب تماشایشان میکنم. نمیشود غرق همت و حمیتشان نشوم. تلنگر میزنم به خودم که بسمالله عکاس!... زحمت و تقلای زنان قائمشهری را دقیق ثبت کن... اجازه بده خداقوت دوربینت کامشان را شیرین کند.
عکس دستهای خراشیدهشان را زیادتر برمیدارم. دستهای بیادعا. دستان زحمتکشی که هنوز خستگی شالیزار را در نکرده، یکراست آمدهاند باغ پرتقال، پی روزی حلال.
یکی داد میزند برای شفای عاجل زلیخاجان صلوات... بعد، کسی از پشت میزند روی شانهام. ندیده میدانم سرکارگر است. میگوید: زلیخاجان پارسال از نردبان افتاد. خانهنشین شده. دکترا میگن نخاعش...!
پینوشت
پیامبر اکرم(ص) میفرمایند:
کسی که برای کسب روزی حلال بکوشد مانند مجاهد در راه خداست.
برچسب ها :
ارسال دیدگاه
تیتر خبرها
-
آفاق فکری و تمدنی مکتب معارف خراسان
-
روحانی انقلابی و مردمدار
-
قدس رواق
-
قصه فرادینی و فراملیتی حجاب
-
نوجوانی همهچیز است
-
فصل جدید همکاری هنری با دانشگاههای مشهد
-
عملیات نجات مشهدالرضا(ع) در سال 889
-
خاطرات مردم سیستان و بلوچستان از حاجقاسم در «رستم ایرانشهر»
-
ساخت نخستین مسجد شیعیان در کنگو
-
ساخت «مقام تل زینبیه» در مراحل پایانی
-
زنانی که پاییز را میچینند