مناسب‌ترین قهرمان کیست؟

وحید جلیلی در جمع گروهی از فعالان دانشجویی وقایع اخیر را تحلیل کرد

مناسب‌ترین قهرمان کیست؟


​​​​​​​کسانی که 40 سال است برای آرزوهای ناکامشان؛ روزشماری می‌کنند و نظام، طبق پیش‌بینی‌هایشان تا به حال، بارها و بارها در دهه 60،  70، 80 و 90 سقوط کرده است، همین‌ها چطور می‌توانند به دیگران  پُز «واقع‌بینی» بفروشند و به ما تصویر درستی از واقعیت بدهند؟ شعار درست و قهرمان مناسبی هم برای جنبش خودشان انتخاب کرده‌اند که جناب رضاخان است. خیلی انتخاب درستی است؛ چون ماجرای غرب‌زدگی در این جامعه اگرچه از اواسط قاجار شروع شد، ولی هیچ گاه قبل و بعد آن؛ اسطوره و نمادی در حد رضاخان پیدا نکرد که آرزو و آرمان این جریان را به‌طور کامل آشکار کند. هم قهرمان این جریان و هم ضد قهرمانشان یعنی حاج قاسم-که عکس‌هایش را آتش می‌زنند- خیلی معنادار است. جالب است که نفرتشان از محبوبِ جمهور؛ بیشتر از ارادتشان به دیکتاتور عزیزشان  است؛ چون حاج قاسم علاوه بر امتیازاتِ شخصی؛  اکثریتی را نمایندگی می‌کند که این‌ها دوست داشته‌اند در توهماتشان انکارش کنند. اگر این‌ها با ناکارآمدی‌های جمهوری اسلامی مشکل دارند، چرا به کارآمدترین بخش‌ها و محبوب‌ترین عناصرش حمله می‌کنند؟ حاج قاسم، تمام عمرش در برابر غرب نه شیفته بود و نه هراسان. چرا بخش‌های دفاع بین‌الملل جمهوری اسلامی که دورترین عرصه‌ها از دسترس عناصر غرب‌زده و به همین دلیل کارآمدترین‌هاست، سیبل می‌شود؟ غیر از این است که حاج قاسم توانست  درعمل نشان بدهد با تنزه از غربزده‌ها می‌شود به کارآمدی و پیروزی رسید؟ و این پیام خطرناکی هم برای غرب و هم غرب‌زده‌هاست. امروز تصویر این روستازاده نورانی که از چوپانی به سپهبدی رسید، در داخل و خارج؛ شمایل یک ایرانیِ تراز است و تمدن ایرانی قدیم و جدید را نمایندگی می‌کند. او نماد شدت در برابر بیگانگان و رحمت برای هموطنان است و رضاخان نماد ذلت و حقارت در برابر بیگانگان و خشونت در برابر هموطنان. ماجراهای اخیر را باید در ظرف تاریخی‌اش و در امتدادِ تقابل دائمی بین جریان غرب‌گرا و جریان ایران‌گرا در 200 سال گذشته ببینیم، چون الگوی مشترکی دارد. ماجرا این است: ایده‌آل  غرب‌گراها(به خاطر حقارت و انفعالی که در برابر غرب حس می‌کنند)  از ابتدا این بوده که ایران را در سیاست و فرهنگ  ذیل غرب قرار بدهند. همان جمله درخشانی که در تاریخ از جناب تقی زاده ماند که ما باید از فرق سر تا ناخن پا فرنگی‌مآب بشویم. این پدر روشنفکری ایرانی و وزیر رضاخان و رئیس مجلس سنایِ محمدرضا شاه است که به کمتر از اضمحلال در فرهنگ و تمدن غربی راضی نمی‌شود. جنس خشونتی که امروز از سوی بی بی سی و منوتو و ایران اینترنشنال تشویق و پمپاژ می‌شود درماهیت  از همان جنسِ وحشی‌گری کریستف کلمب و دیکتاتوری رضاخانی و  خشونت گوهرشاد  است. ایران در طول تاریخ، هرگز پادشاهی با دختر یا خواهرِ فاحشه نداشته است. این افتخاری است که فقط بر تارک سلسله پهلوی می‌درخشد. این روایت متواتر و مستند نزدیکان  و دوستان دربار است. محمدرضا شاه می‌دانست که همه دربار و به تبع همه مردم خبر دارند که والاحضرت اشرف چه کاره است ولی برایش اهمیتی نداشت. دقیقاً همان چیزی که این روزها رسماً در فضای مجازی اعلام می‌کنند که: هر که از ناموس حرف بزند از ما نیست و باید طرد شود. قاعدتاً شاهنشاهی که در خانه‌اش فاحشه تربیت می‌شود، باید هم از حُجب و عفت مادران ایرانی منزجر باشد و تفنگ بردارد برای چادر کشیدن از سر زنانی که نداشته‌های او را به رخش می‌کشند.

برچسب ها :
ارسال دیدگاه