شرط مورخ بودن
«امروز که من این قصه آغاز میکنم، در ذیالحجه سنه خمسین و اربعمائه(450ق)، از این قوم که من سخن خواهم راند یک دو تن زندهاند، در گوشهای افتاده و خواجه بوسهل زوزنی چند سال است تا گذشته شده است و به پاسخِ آن که از وی رفت گرفتار؛ و ما را با آن کار نیست ـ هرچند مرا از وی بد آمد ـ به هیچحال. چه، عمر من به شصت و پنج آمده، و بر اثر وی میبباید رفت و در تاریخی که مینویسم، سخنی نرانم که آن به تعصبی و تربُّدی کشد و خوانندگان این تصنیف گویند: شرم باد این پیر را! بلکه آن گویم که تا خوانندگان با من اندر این موافقت کنند و طعنی نزنند».
تاریخ بیهقی؛ فصل بَر دار کردن حَسَنَک وزیر
برچسب ها :
ارسال دیدگاه