قصه‌گوی انقلاب در«مسجد رهبر»

فراق «عمو راستگو» یک ساله شد

قصه‌گوی انقلاب در«مسجد رهبر»

حجت‌الاسلام محمدحسن راستگو که میان کودکان و نوجوانان به «عمو راستگو» شهره بود، یک سال پیش از میان ما پرکشید. او 35 سال در برنامه‌های مختلف تلویزیونی با سبک خاص خود به کودکان و نوجوانان معارف دینی را آموزش داد.

به گزارش فارس، دقیقاً یک سال می‌شود که دیگر کودکان و نوجوانان به‌خصوص دهه‌ شصتی‌ها «عمو راستگو»ی خود را از دست داده‌اند. حجت‌الاسلام محمدحسن راستگو، کارشناس حوزه تعلیم و تربیت که به عنوان عمو راستگو بچه‌ها شناخته می‌شد، سال پیش و در بحبوحه شرایط کرونایی کشور دارفانی را وداع گفت.

آمده بود تا یک کار متفاوت کند
مصطفی رحماندوست، شاعر، نویسنده و مترجم کودک و نوجوان در خصوص او می‌گوید: «من برنامه کودک تلویزیون را داشتم و راستگو را نمی‌شناختم. یک روز دیدم آخوند جوان کوتاه قدی یک راست آمد کنارم نشست و گفت سلام‌علیکم و بعد عنوان کرد: من آمده‌ام برای بچه‌ها برنامه اجرا کنم. آن روزها کاملاً اوضاع انقلابی بود. منشی داشتم، ولی قاعده بر این بود که منشی مانع ورود کسی نشود. من که دل خوشی از آخوندهای جوان و بی‌تجربه نداشتم که به نام انقلاب مدعی هر کار و تخصصی شده بودند، گفتم: آقاجان سن و سالی هم نداری که بگویم حاج‌آقا این کارها به شما نیامده. تلویزیون و تولید در آن دستگاه، حرفه‌ای تخصصی است. اما راستگو میدان را خالی نکرد و گفت من حاضرم با بهترین هنرپیشه‌ها و مجریان برنامه کودک مسابقه بدهم و فی‌البداهه برنامه اجرا کنم».

سال ۵۴ در مسجد رهبر، داستان انقلابی می‌گفت
راستگو در تلویزیون و برنامه‌هایش مانند یک معلم گچ در دست می‌گرفت و می‌نوشت و نقاشی می‌کرد. خط خوش داشت و ذوق هنری‌اش هم مثال‌زدنی بود یا با کمک وسایل مختلف سعی می‌کرد با مثال و بازی، مطالب را به کودکان ارائه دهد. او خاکی بود و هرچه بیشتر شناخته‌تر می‌شد، تواضعش بیشتر می‌شد. مرام و سبک زندگی‌اش خیلی چیزها یاد آدم می‌داد. او سال‌ها به همین سبک در مساجد مختلف در مشهد کار کرده بود که یکی از خاطراتش در مسجد کرامت مشهد در نزدیکی حرم مطهر امام رضا(ع) و با حضور رهبر معظم انقلاب بوده است. حسن چیت‌ساز، از راویان کتاب «مسجد رهبر» در این خصوص گفته بود: «فکر می‌کنم سال ۵۴ مسجد کرامت مربوط به جلسات قرآنی زیرنظر آقای خامنه‌ای بود؛ منتها با نقش‌آفرینی طرف‌هایی که کار می‌کردند... خب آنجا کلاس‌های قرآنی و بعضی وقت‌ها هم کلاس داستان‌های مذهبی برگزار می‌شد. آقای راستگو داستان‌های هیجانی انقلابی می‌گفت. همین‌طور که الان هم دودستی طرح و نقاشی می‌کشد، آن موقع‌ها هم همین‌طور همزمان با کشیدن نقاشی، داستان‌های هیجانی بیان می‌کرد. بعد هم کتاب‌هایی داده بودند که در بین خانه‌ها دست‌به‌دست می‌چرخید. مثلاً کتاب‌ها موضوعش این بود که مسلمان باید زیرک باشد، با فراست باشد، فهمیده باشد. کتاب‌هایی بود که هم مسلمان بودن را نشان می‌داد، هم زرنگ بودن و خنگ نبودن. یکی دوتا اردو بود؛ یک اردو فکر می‌کنم اطراف طرقبه بود. یک اردو هم اطراف شاندیز بود که فکر می‌کنم آقای خامنه‌ای خودش هم آمده بود».

ارسال دیدگاه