قول و قرارهای کودکانه با امام رئوف(ع)

دوستانه با زائر کوچولوهای حاضر در رواق کودک حرم مطهر رضوی به بهانه «روز جهانی کودک»

قول و قرارهای کودکانه با امام رئوف(ع)

به مناسبت 16 مهرماه، «روز جهانی کودک» به جمع کودکان و خردسالان زائر حاضر در رواق کودک حرم مطهر امام هشتم(ع) رفتیم و با برخی از این زائران کوچک و خانواده‌هایشان به گفت‌وگو نشستیم.


​​​​​​​«دوست دارم مثل کبوترهای حرم امام رضا(ع) همیشه توی حرم باشم و دور گنبد طلا پرواز کنم»، «من به امام رضا(ع) گفتم یک جایزه به من ودوستم بده، چون ما با هم یک نقاشی برای حرم کشیدیم»، « به امام رضا(ع) گفتم پایم را شفا بده تا من هم بتونم توی حیاط حرم مثل بقیه بچه‌ها بدوم و بازی کنم»، «دلم برای بابام تنگ شده، آخه بابام به‌خاطر کرونا فوت کرد، مامانم میگه غصه نخور، امام رضا(ع) را داریم با آقا حرف بزن، او حرف همه را گوش میکنه» و... این‌ها برخی از حرف‌های کودکان زائر حرم مطهر امام هشتم(ع) است که در صحن و سرای امام رضا(ع) با آنان گفت‌وگو کردیم. به مناسبت 16 مهرماه، «روز جهانی کودک» به جمع کودکان و خردسالان زائر حاضر در رواق کودک حرم مطهر امام هشتم(ع) رفتیم و با برخی از این زائران کوچک و خانواده‌هایشان به گفت‌وگو نشستیم. برش‌هایی از این گپ و گفت دوستانه را در ادامه می‌خوانید.
«ریحانه حسینعلی» 8ساله از تهران یکی از میهمانان رواق کودک است و می‌گوید: در اینجا یاد گرفتم نباید بدون اجازه به اسباب دیگران دست بزنم، من هر وقت میرم حرم دست به سینه به امام رضا(ع) سلام می‌کنم.
«محمد علی‌نیا»  9ساله از شهر بابل حرف‌های ما را می‌شنود، او نیز می‌گوید: اینجا نقاشی کردم، داستان یاد گرفتم، فهمیدم حرم جای مهمیه، در اینجا برای سلامتی بابا و مامانم دعا کردم. دوست دارم باز هم بیام اینجا خیلی خوب بود. یک دوست هم به اسم محمدجواد پیدا کردم. به او کمک کردم یک نقاشی برای حرم بکشه.
کمی آن‌طرف تر، کودک دیگری دارد با دوستش از روی طناب‌های بازی عبور می‌کند و با خوشحالی زیاد، خودشان را به خط پایان می‌رسانند و شور و نشاط خاصی دارند. با اوهمکلام  می‌شوم.

از طلب شفا تا درخواست اسباب‌بازی از امام رضا(ع)
 «مریم سادات میرباقری» 8ساله ازشهر یزد، بیان می‌کند: اینجا خیلی خوب است، خیلی قشنگ است. دوست دارم بازم بیام اینجا، ازامام رضا(ع)خواستم گوش برادرم را خوب کند و شفا دهد. او از من بزرگ‌تر است و یک گوشش درد میکنه و خوب نمی‌شنوه. دوست دارم سال دیگه بازهم بیام پیش بچه‌های اینجا. حرم رو خیلی دوست دارم.
«فاطمه صفری» 7 ساله از تهران نیز می‌گوید: من حرم امام رضا(ع) و مخصوصاً اینجا که برای بچه‌ها درست کردن رو خیلی دوست دارم. من اینجا با بچه‌ها بازی کردم و حرف زدم و دوست جدید پیدا کردم. به امام رضا(ع) گفتم یک اسباب بازی به من یادگاری بده. برای بابا و مامانم هم که دوستشون دارم دعا کردم هیچ وقت مریض نشن.
به داخل غرفه یا ایستگاه نمایش و سینما می‌روم. یکی از خردسالان نظرم را به خود جلب می‌کند؛ با حالت خیلی دوست‌داشتنی دستانش را  دور سرش گره زده و به صفحه نمایش و فیلمی که برای بچه‌ها پخش می‌شود نگاه می‌کند. مشخصاتش را می‌پرسم، می‌گوید: «امیرعلی کبودی» 5ساله از شهر سربندر. کمی خجالتی است ولی با زبان شیرین کودکی ادامه می‌دهد: اینجا برای ما فیلم گذاشتن، خیلی خوب بود. آقاخرسه به خانم خرگوشه کمک کرد تا غذا بخوره و خانم معلم بعد از فیلم به ما گفت به دوستامون کمک کنیم. من با مامانم آمدم حرم تا برای بابام دعا کنم. اون مریضه و نتونست با ما بیاد حرم. ساعت 5عصر که از خواب بیدار شدم دوباره میام حرم و با امام رضا(ع) حرف می‌زنم. مامانم میگه برای بابام دعا کنم تا امام رضا(ع) شفاش بده. بابام گفت از طرف اونم به امام رضا(ع) سلام کنم. 
اکنون وارد غرفه نقاشی در رواق کودک شدم. دختربچه دیگری را می‌بینم که مواظب خواهرکوچک‌ترش است و اصرار دارد او را کنار خودش روی صندلی بنشاند و با هم نقاشی کنند. با او هم‌سخن می‌شوم.

بازی، نماز، زیارت
 «درسا ناظمی» 9ساله با خواهر 5ساله‌اش «دریا» و به اتفاق پدر و مادرش از اصفهان برای زیارت به مشهد آمده‌اند. او می‌گوید:  اینجا خیلی قشنگ و خوبه. بازی کردیم و فیلم دیدیم و نمایش عروسکی برای ما اجرا کردند. خانم معلم خوبی اینجاست، خیلی قشنگ صحبت میکنه. به ما گفت امام رضا(ع) رو چجوری زیارت کنیم و دو رکعت نماز بخونیم. راستش برای کودکان و بچه‌های دیگه که تا حالا حرم امام رضا(ع) نیومدن دعا کردم زودتر بیان حرم. دلم برای اون‌ها میسوزه که تا حالا حرم رو ندیدن، من براشون دعا کردم. من توی حرم به کبوترها دونه دادم و با قمقمه خودم از سقاخونه، آب برداشتم تا ببرم اصفهان برای دوستم که مریضه بخوره و شفا بگیره. به امام رضا(ع) قول دادم دختر خوبی باشم و چادر و حجابم را حفظ کنم. خانم معلم اینجا گفت وقتی توی حرم خوراکی می‌خوریم، آشغال‌ها و زباله‌ها رو توی حرم نریزیم و توی سطل زباله بیندازیم و اینجوری به خادم‌های حرم کمک کنیم. الان با خواهرم میخوام نقاشی کنم و عکس گنبد و سقاخونه حرم رو بکشم و بدم به امام رضا(ع). خواهرم زیاد نقاشی بلد نیست، فقط با مداد شمعی روی صفحه کاغذ خط خطی میکنه. مامانم گفت خواهرم دریا رو از خودم جدا نکنم و مواظبش باشم. دریا کوچولوی 5 ساله هم میگه: من اینجا بازی کردم و از روی طناب‌ها رد شدم. حرم امام رضا(ع) خیلی خوبه، اینجا رو خیلی دوست دارم. از اینجا به امام رضا(ع) سلام کردم.
یکی دیگر از غرفه‌ها و ایستگاه‌های رواق کودک، غرفه نمایش عروسکی است. چندین نفر از کودکان و خردسالان مشغول دیدن نمایش عروسکی هستند. پس از پایان نمایش با آن‌ها همکلام می‌شوم. 
«یسنا شفیع پور» 6 ساله از یزد می‌گوید: نمایش خوبی بود. من عروسک‌ها رو خیلی دوست دارم. امروز یاد گرفتم به پیرمردها و پیرزن‌ها  احترام بذارم و کمکشون کنم . آخه اون‌ها پیر و ضعیف شدن و ما بچه‌ها باید کمکشون کنیم. یک عروسک دخترانه کوچکی به نام  سوگل اینجا بود که من  خیلی دوستش داشتم و رفتم و بوسش کردم.
«محمد جواد نیازی» 6ساله از تهران هم به میان حرف‌های ما می‌آید و می‌گوید: منم نمایش عروسکی رو دیدم. عروسک حمید رو خیلی دوست دارم. حمید پسربچه خوبیه ، چون که خانم معلم میگه به پدربزرگش که پیر و ضعیفه کمک میکنه. خانم معلم گفت امام رضا(ع) بچه‌ها رو خیلی دوست داره. من اینجا با امام رضا(ع) حرف زدم. اینجا خیلی خوبه، همش بازی کردم. یک نقاشی از خونه و حیاط خونه‌مون هم برای حرم کشیدم و دادم به خانم معلم تا بده به امام رضا(ع). می‌خوام با مادرم برم از سقاخونه آب بخورم و بریم هتل و باز دوباره عصری بیام حرم پیش امام رضا(ع).

دعا برای کبوترهای حرم
«سارا ارجمندی» کودک 6ساله از شهر کرمان هم به میان ما می‌آید و می‌گوید: من همیشه عکس و تصویر حرم و گنبد امام رضا(ع) رو از داخل تلویزیون خونه‌مون نگاه می‌کنم. امروز با خواهر بزرگ‌ترم رفتیم داخل حرم امام رضا(ع)، خیلی خوش گذشت. به امام رضا(ع) سلام کردم و داخل خونه و اتاق (ضریح) امام رضا(ع) را دیدم، خیلی قشنگه. خواهرم منو آورد اینجا تا بازی کنم و با خانم معلم‌ها حرف بزنم. از امام رضا(ع) خواستم یک جایزه به من بده تا با خودم ببرم کرمان. سال دیگه هم دوست دارم بیام حرم و اینجا بیام و بازی کنم. من با خانم معلم و بقیه بچه‌ها، صلوات هم برای امام رضا(ع) فرستادیم. من سوره کوثر رو هم از حفظ برای امام رضا(ع) خوندم.  به یکی دیگر از غرفه‌های رواق کودک می‌روم، غرفه «آداب زیارت». خانم مربی و به قول بچه‌ها، خانم معلم درحال توضیح دادن به کودکان است. آن‌ها دور هم و با حوصله به حرف‌های او گوش می‌کنند. به میان بچه‌ها می‌روم. 
«فاطمه صفری» 7ساله از تهران می‌گوید: خانم معلم به ما گفت در حرم دعا کنیم و نماز هم بخونیم. برای دوستامون دعا کنیم. من برای مائده، همکلاسی مدرسه‌ام دعا کردم. اینجا خیلی خوبه، من با بچه‌ها بازی کردم. من برای کبوترهای حرم هم دعا کردم که همیشه زنده باشند، آخه اون‌ها خیلی خوب‌اند و نباید کبوترها رو اذیت کنیم، گناه دارن.
«فاطمه سمائی» 6ساله از بوشهر هم بیان می‌کند: اینجا مثل مهدکودک شهرمون میمونه ولی خیلی بزرگ‌تر و قشنگ‌تره. من اینجا یاد گرفتم با امام رضا(ع) حرف بزنم. به امام رضا(ع) گفتم دوستش دارم و از او خواستم حال مادربزرگم را خوب کنه، آخه او مریضه. برای بچه‌های همسایه‌مون در بوشهر به اسم زینب، کوثر و محمدطاها هم دعا کردم که سال دیگه با ما ب�� مشهد بیان تا با هم بریم حرم. من یک صلوات بلند برای امام رضا(ع) فرستادم.

خبرنگار: محمدحسین مروج کاشانی

برچسب ها :
ارسال دیدگاه