هرکس که شد غبار حرم دُر ناب شد

هرکس که شد غبار حرم دُر ناب شد

فاطمه یوسفی


​​​​​​​کوچکم، آن‌قدر که با چشم‌هایت حتی مرا نبینی.
جمع اگر بشویم و دسته‌ای بسازیم شاید ممکن بشود به چشم بیاییم اما دانه به دانه و جدا جدا دیدنمان برایتان سخت است.
بین خیلی شعر‌ها و گفته‌ها، من مصداق کم قیمتی‌ام و رفتنی اما اینجا، در دیار ضامن هشتم، مرا با احترام از زمین برمی‌دارند و نرم‌تر از همه‌جا، تن سخت جارو را روی ذراتم می‌کشند.
من غبارم، اما در صحن و سرای غریب خراسان انگار کن که گرد طلایم و گرانبها.
خادمین درگاهش برای برداشتم از تنِ زمین صحن‌ها، آیین دارند و مراسم.
زائران بارگاهش گه‌گاه حتی مشتی از من برمی‌دارند و لای پارچه‌ای سفید می‌کشند و بر صورت می‌گذارند و می‌بوسند.
ضامن آهو برای غبار حرمش هم آغوش گشوده، این کمترینِ درگاهش توتیای شفابخشی است که از نگاه رضا (ع)
بالا نشین شده‌است.

برچسب ها :
ارسال دیدگاه