روزی که «توپ، تانک، مسلسل» بی‌اثر شد

گفت‌وگو با اسدالله بادامچیان درباره واقعه ۱۷ شهریور ۱۳۵۷

روزی که «توپ، تانک، مسلسل» بی‌اثر شد

17 شهریور، روزی که به جمعه سیاه شهرت یافته را «آغاز پایان حکومت پهلوی» نامیده‌اند. روزی که رژیم شاه با خشونت و قوه قهریه ارتشبد غلامعلی اویسی معروف به «قصاب ایران» و فرماندار نظامی تهران می‌خواست با گرفتن زهرچشم از مردم به خیال خود کار انقلاب را یکسره کند و مردم را سر جایشان بنشاند.


​​​​​​​اما آتشی که با خون شهدای این روز شعله‌ور شد و جان گرفت پنج ماه بعد با رهبری امام خمینی(ره) ریشه‌های رژیم پهلوی را سوزاند.
44 سال پس‌ازاین واقعه مهم، گروه سیاسی قدس پای صحبت‌های اسدالله بادامچیان، دبیرکل حزب مؤتلفه اسلامی و مسئول تبلیغات و هماهنگی تظاهرات و اجتماعات انقلابی تشکل مخفی نیروهای انقلاب تحت نظر شهید بهشتی و جامعتین نشسته است تا حوادث آن روز و نقش و تأثیر آن را در تحولات ماه‌های پایانی منتهی به پیروزی انقلاب کندوکاو کند.

تحلیلگران و روایتگران تاریخ انقلاب از قیام 17شهریور و جمعه سیاه به‌عنوان یک نقطه عطف و حادثه‌ای که روند انقلاب را تغییر داد و منجر به پیروزی آن در بهمن 57 شد یاد می‌کنند و تعبیر «آغاز پایان حکومت پهلوی» را به آن داده‌اند. این تعبیر ازچه‌رو است، شما که آن وقایع را از نزدیک دیده‌اید به نظرتان چه نقش و جایگاهی در پیروزی انقلاب و روند مبارزات داشت؟

شاه در دوران حکومت خود دست به سه کشتار جمعی و جنایت بزرگ زد که آخرین مورد، آن‌طور که شما روایت کردید منتهی به انقلاب 57 شد.
نخستین جنایت و کشتار شاه واقعه قیام 30تیر سال 32 و در جریان مبارزات ملی شدن صنعت نفت بود که با فشار آمریکا و انگلیس منجر به استعفای مرحوم مصدق و روی کار آمدن قوام‌السلطنه، مهره انگلیس و سیاستمدار پلیدی شد که برای سرکوب مردم گمارده شد.
او پس از به قدرت رسیدن در یک جلسه غیرقانونی در مجلس و به امر شاه، بیانیه‌ای داد و آن جمله معروف «کشتی‌بان را سیاستی دیگر آمد» مربوط به همان بیانیه است که سبب شد مرحوم آیت‌الله کاشانی دستور دهد تا قیام مردمی آغاز شود و همان روز مردم به خیابان‌ها ریختند و کسبه و بازاریان دست به تجمع زدند و بازار بسته شد و بعدازظهر که من به خانه برمی‌گشتم محله چهارراه سرچشمه مملو از جنازه و تکه‌پاره‌های بدن مردمی بود که به دست نظامیان رژیم کشته‌شده بودند و آن صحنه‌ها در ذهن من که نوجوانی بودم ثبت شد و تأثیر زیادی در گرایش من به مبارزه با رژیم ستمشاهی داشت.
همان بعدازظهر شاه از ترس عواقب این کشتار مجبور به عقب‌نشینی شد و قوام‌السلطنه را از نخست‌وزیری عزل کرد و دکتر مصدق با حمایت مردم به قدرت بازگشت. درواقع مردم برای نخستین بار در حکومت پهلوی با مقاومت و قیام توانستند یک دولت مورد خواست خودشان را بر سر کار بیاورند.
کشتار عمومی دوم در خرداد سال42 به وقوع پیوست که نهضت امام و قیام ایشان علیه رژیم آغاز شده بود و باقدرت به‌پیش می‌رفت. در عاشورای آن سال که مصادف با 13 خرداد بود رژیم از تظاهرات و اعتراض‌های مردمی به‌شدت احساس خطر کرد و با مشاوره آمریکایی‌ها، امام(ره) را گرفتند. اما مردم خشمگین دوباره به خیابان‌ها ریختند رژیم هم دستور تیراندازی از کمر به بالا را به نیروهایش داد و درنتیجه فاجعه 15 خرداد رخ داد.
 تعداد کشته‌های قیام 15خرداد خیلی بیشتر از 30تیرماه 1332 و بسیار فجیع بود. خود من در آن روز سه بار نزدیک بود هدف گلوله قرار گیرم.
من معتقدم در حقیقت پایان کار رژیم پهلوی در همان مقطع 15خرداد کلید خورد و نقطه عطف اول انقلاب57 آن واقعه بود که نشان داد رژیم پهلوی قادر نیست راه مصالحه و آشتی و اصلاح را در پیش بگیرد و انقلاب اجتناب‌ناپذیر است.
کشتار عمومی و گسترده سوم شاه در واقعه 17شهریور بود که موضوع بحث و سؤال شماست. در حقیقت می‌توان آن را گام آخر انقلاب و غلبه جریان مردمی در پیروزی نهضت عنوان کرد.
ما از شب پیش از 17 شهریور در تشکیلات مخفی انقلابیون مشغول کار بودیم که نزدیک صبح، حدود ساعت 5 آقای احمد قدیریان به من تلفن کرد و گفت رادیو چند دقیقه پیش اعلام حکومت‌نظامی کرده است.
من همان‌جا احساس می‌کردم قرار است رژیم دست به یک خشونت گسترده بزند و یک کشتار جدید انجام دهد چون حکومت‌نظامی نیمه‌شب اعلام‌شده بود، زمانی که مردم از آن باخبر نمی‌شدند. از طرف دیگر پس از راهپیمایی 16 شهریور احساس کرده بودیم که حکومت می‌خواهد خشونت را افزایش دهد و ممکن است دست به یک کشتار دیگر بزند، بنابراین همان شب آقای ناطق نوری در بیانیه‌ای که مقابل کارخانه پپسی‌کولا(زمزم فعلی) قرائت کرد اعلام نمود که دیگر تظاهراتی برگزار نمی‌شود. ازاین‌رو تظاهرات و تجمع صبح 17شهریور از طرف ما و تشکیلات انقلاب اعلام ‌نشده بود اما آقای شیخ یحیی نوری که از روحانیون مخالف رژیم بود در میدان آزادی(شهیاد آن زمان) از مردم خواست فردا در میدان ژاله (میدان شهدای امروز) که محل مدرسه و حوزه ایشان بود تجمع کنند.

 آقای نوری با تشکیلات انقلاب که شما عضو آن بودید مرتبط بود؟
خیر، ایشان با ما مرتبط نبود و به‌تنهایی فعالیت می‌کرد و محور کارش هم حوزه علمیه متعلق به خود ایشان بود، مسجدی در میدان شهدای امروز که امام جماعت آنجا بودند. البته فرد باسواد و فاضلی بود و تلاش داشت تا کاری بکند اما بدون هماهنگی با شهید بهشتی عمل می‌کرد.

روایت شده که وقتی گروه‌های طرفدار اقدام مسلحانه از امام(ره) می‌خواستند تا اجازه قیام مسلحانه را بدهند، ایشان آن‌ها را به صبر توصیه کرده و گفته بودند شاه روزی مرتکب اشتباهی خواهد شد که او را سرنگون خواهد کرد و به تعبیر ایشان واقعه 17شهریورماه، همان اشتباه بود؟ به گفته شما شاه دو بار دیگر هم ‌دست به کشتار گسترده زد، اما چرا واقعه 17شهریور خطای راهبردی برای او بود؟
نخست اینکه شرایط سال 57 متفاوت بود و این اتفاق سبب شکاف و فاصله بیشتر بین مردم و رژیم شد و آن‌ها دریافتند که حکومت دیگر قابل اصلاح و مصالحه نیست. روند مبارزات مسلحانه البته از 15خرداد 42 شکل گرفت و بعد رسید به محوریت دو سازمان چریکی مسلح که یکی سازمان مجاهدین خلق و دیگری فدائیان خلق بود که وقتی این مبارزه به بن‌بست خورد در سال56 امام(ره) پیام دادند که «ریشه شجره خبیثِ پهلوی از خاک بیرون است، همت کنید و برای همیشه او را خاک میهنتان به دور بیندازید». با این پیام مبارزات مسلحانه دوباره اوج گرفت. در همان زمان برخی از جریان‌های سیاسی می‌گفتند به دلیل خشونت رژیم باید کوتاه آمد و برخی هم دنبال مذاکره بودند.
در همان دوران، رژیم، آقا مصطفی؛ فرزند امام را به شهادت رساند تا ایشان را بترساند، اما این اتفاق نیفتاد و امام باقدرت مقابل شاه ایستاد و انقلاب وارد موج قیام مردمی شد که به بهمن 57 و پیروزی انقلاب انجامید.
کشتار 17شهریور و صحنه‌های دلخراش در خون غلتیدن مردم که تعداد زیادی از آن‌ها را نوجوانان تشکیل می‌دادند، احساسات مردم را جریحه‌دار کرد و چهره واقعی شاه را به آن‌ها نشان داد. ازآن‌پس مردم دیگر از صحنه و خیابان‌ها خارج نشدند.

خبرنگار: آرش خلیل‌خانه

برچسب ها :
ارسال دیدگاه