دعوتی برای یک شروع قول بدهیم از امروز کتاب بخوانیم 

دعوتی برای یک شروع قول بدهیم از امروز کتاب بخوانیم 

خدیجه زمانیان- روزنامه‌نگار  


در روزهای برپایی سی و ششمین دوره نمایشگاه بین‌المللی کتاب تهران هستیم. مطمئناً بسیاری از ما نمی‌توانیم به صورت فیزیکی در نمایشگاه حاضر شویم اما بیایید به خودمان قول بدهیم کتاب‌خوانی را از همین روزها شروع کنیم؛ حتی چند دقیقه در طول شبانه‌روز! 
حال چرا باید کتاب خواند و دقیق‌تر اینکه چرا باید رمان خواند و این‌ همه تأکید بر خواندن به ویژه نوع رمان برای چیست؟ این سؤال را در این روزهایی که به نام کتاب است از خودمان بپرسیم و سعی کنیم پاسخی برای آن بیابیم. روشن‌ترین پاسخ شاید این باشد که هر نوع خواندنی سبب می‌شود خودمان را بهتر بشناسیم و آدمی که خودش را بشناسد زندگی آرام‌تری خواهد داشت حتی اگر جهان پیرامونش پر از تلاطم باشد. 
اما چگونه مطالعه و خواندن منجر به کشف خود و آرامش درونی می‌شود؟ به دلایل زیر: 

اول: کسب قدرت شادمانه زیستن 
آن‌ کس که دلش با کتاب گرم شود جهانی گیراتر، شیرین‌تر و لذت‌بخش‌تر را تجربه خواهد کرد؛ جهانی که صبح‌هایش را با شادی نفس می‌کشد، طول روز را با تلاش برای رفع سختی‌ها و کاستی‌ها می‌گذراند و شب‌ها با اطمینان به اینکه گرداننده‌ای کار و بارش را راه می‌اندازد به خواب می‌رود. این‌ها چه ربطی به کتاب دارد، ربطش این است که با خواندن و مخصوصاً رمان، آدم از بقیه بی‌نیاز می‌شود. قصه آدم‌های مختلف را می‌خواند و می‌بیند چطور امورات آدم‌ها آخر قصه‌ها رتق و فتق می‌شود پس مطمئن می‌شود که زندگی او هم توسط بزرگ‌تری چیده می‌شود و وظیفه او به عنوان انسان این است که خودش را به شرایطی برساند که بتواند زندگی را با همه فراز و فرودش بپذیرد و کتاب ابزاری است که می‌تواند این پذیرش را برای ما آسان کند. 

دوم: خواندن تجارب دیگران و کشف خود
کمتر پیش می‌آید در زندگی روزمره از تجربه‌های از سر گذرانده‌مان حرف بزنیم. از اینکه چه شد از فلان مرحله عبور کردیم یا احساسمان موقع فلان آزمون چطور بود و چطور با ترس‌هایمان روبه‌رو شدیم؟ اتفاقاً ما بیشتر تجربه‌های دم‌دستی را به اشتراک می‌گذاریم و درباره‌شان حرف می‌زنیم تا لحظه‌هایی که نقطه شروع و حرکت ما بوده است. معمولاً اتفاق‌هایی که موجب شده ما مسیری را شروع کنیم یا به سرانجامی برسانیم، ناگفته باقی می‌مانند.
آدم‌های قصه درون خودشان را روی دایره می‌ریزند. وقتی قهرمان‌های داستان از خودشان و دنیای درونی‌شان حرف می‌زنند به راحتی می‌توانیم تکه‌های خودمان را بین تصمیم‌ها یا حرف‌های آن‌ها پیدا کنیم در حقیقت آن لایه‌های ناشناخته‌ خودمان با خواندن رمان خودش را نشان می‌دهد. گاهی گفته‌های شخصیت‌های داستان چنان بر جان ما می‌نشیند که انگار حرف ما بوده اما هیچ وقت بر زبان ما نیامده و حالا آن صدا را از زبان یک شخصیت داستانی می‌شنویم پس دلیل دوم هم به شناخت خودمان ختم می‌شود. 

سوم: شناخت بهتر و عمیق‌تر آدم‌ها 
درون ما پر است از هیولا و فرشته، شیطان و پیامبر، خیر و شر. با خواندن رمان، هیولای درونمان را بهتر می‌شناسیم و هر چه خودمان را موشکافانه‌تر بشناسیم این زندگی هموارتر پیش می‌رود. بخش زیادی از ناهمواری‌های زندگی ما برای این است که مقابل دانستن و آگاهی ایستاده‌ایم و خودمان را در دنیای مجازی و پوچ دیگران غرق کرده‌ایم و درون خودمان را که واقعی‌تر از هر چیزی است، گم کرده‌ایم. کتاب، اول هیولاهای درون خودمان و بعد هیولاهای درون آدم‌های دیگر را بهتر برای ما رو می‌کند و ما می‌شویم یک آدم باتجربه. آن وقت تلاش می‌کنیم هیولاهای درونمان را کشف کنیم و آن را دور بیندازیم. یا وقتی یکی از آدم‌های ظاهراً شسته رفته زندگی‌مان زخمی به ما زد کمتر آسیب می‌بینیم چون متوجه می‌شویم این شرایط زندگی است و گریزی از آن نیست. اما نوع برخورد ما با این آدم‌ها و شرایط دست ماست و خواندن تجارب دیگران از طریق شخصیت‌های داستان به ما مواجهه با این شرایط را می‌آموزد. 
به قول مولانا: 
تو مگو همه به جنگند و زِ صلح من چه آید
 تو یکی نِه‌ای هزاری تو چراغِ خود برافروز
که یکی چراغِ روشن زِ هزار مُرده بهتر
 که بِهْ است یک قَدِ خوش زِ هزار قامتِ کوز 
هر کتاب چراغی است که با خواندن ما برافروخته می‌شود و اگر بر سر قول و قرارمان باشیم و پیوسته بخوانیم روزگاری خواهد آمد که دنیا پر از چراغ روشن آگاهی شود. 
به قول ژاله آموزگار: «رمان ‌‌خواندن ناخودآگاه ما را می‌سازد مثل محبت پدر و مادر که دیدنی نیست اما سبب رشد کودک می‌شود و موجب بالندگی و حرکت او».

برچسب ها :
ارسال دیدگاه