
روایتی از سفر به مرز دوغارون؛ جایی که مرزبانهای شرق کشور مشغول خدمت هستند
ایستادن بر لبه ایران
حاجیآباد، آخرین آبادی است. پس از آن تا نقطه صفر، هرچه هست، تأسیسات مرزی است؛ سالنها و سولههایی برای آنکه آدمها و بارشان را وارسی کنند؛ چه آنهایی که دارند میروند و چه آنهایی که تازه از گرد راه رسیدهاند.
مسیرهای تنگ و باریکی هم هست به قدر آنکه اتوبوسی مثلاً به سختی بگذرد و سگهای موادیاب که در و پیکر خودروها را بو میکشند، همراه با انبوه مرزبانهای مسلح، با لباسهای خاکیرنگ و نظم چشمگیر نظامی، زیر آفتاب داغ اردیبهشت و بوی خاکی که در هواست. همه اینها با هم جایی را درست کردهاند به نام «دوغارون».
297 کیلومتر مرز
با «سرهنگ محسن عربنایی» معاون اجتماعی هنگ مرزی تایباد در کاپرای نونوار نشستهایم و حالا پس از گفتوگویی کوتاه با فرماندهی هنگ، داریم از تایباد میگذریم تا صاف برویم سمت مرز. تایباد در این ساعتهای صبح، خلوت و خالی است با کوچه و خیابانهایی مردد میان کهنه و کاهگلی ماندن، یا نو شدن و در فضاهای تازه نفس کشیدن... .
جادهای که تایباد را به دوغارون میرساند، 18 کیلومتر طول دارد. حاجیآباد، کیلومتر 6 و 7 آن است و پس از دشت لختی است که زیر آفتاب داغ اردیبهشتی، خشک و خالی به نظر میرسد.
سرهنگ توضیح میدهد که مرز مشترک استان خراسان رضوی با کشور افغانستان، چقدر طول دارد و چطور حفظ و حراست میشود. مختصر اینکه مرز در محدوده استان، از نقطهای در نزدیکی سرخس، در «صالحآباد» تربتجام شروع میشود و تا «سیرخون» خواف ادامه دارد و چهار شهرستان را شامل میشود؛ صالحآباد، تربتجام، تایباد و خواف. تنها گمرک منطقه و مرز رسمی اما همین دوغارون است. گروهانهای مرزی در دو سوی شمالی و جنوبی همین منطقه گسترده شدهاند. گروهانهای «سمیعآباد»، «جنتآباد» و «صالحآباد» در ضلع شمال و گروهانهای «فِرِزنه»، «سنگان» و «سیرخون» در ضلع جنوب. هر کدام از این گروهانها پاسگاههایی هم در امتداد مرز دارند. میان هر پاسگاه هم سنگرها و کمینهایی است تا سرتاسر 297 کیلومتر مرز مشترک استان با افغانستان، در حراست مرزبانها باشد و کسی نتواند غیرقانونی بگذرد یا محمولهای جابهجا کند.
سرهنگ عربنایی، برجکی را بالای کوهی در دوردست نشان میدهد و میگوید: «پاسگاه تپهسنجدی» است؛ یکی از پاسگاههای مرزبانی.
کشف یک تن مواد مخدر
پست کنترل و مراقبت مرزی شماره یک، ایست و بازرسی «17شهریور» است؛ مجموعهای از چند سوله و سایهبانها. «سروان علیرضا محمدزاده» مسئول این پست است. اتاقش بخشی از فضای اداری ایست و بازرسی است. تعارف میکند که آب و چایی بخوریم. یکی از سربازها پا میکوبد و کیک و آبمیوه میآورد. تا گلویی به آبمیوه تر کنیم، سروان توضیح میدهد که در این پست ایست و بازرسی، دو خط (لاین) وجود دارد؛ خط خروج از کشور و خط ورود. خودروها هم اینجا بازرسی میشوند؛ سواریها، اتوبوسها و کامیونها جدا و خودروهای ترانزیت هم جدا.
سروان تأکید میکند تاکسیهای افغانستانی هم هستند که به طور ویژهتری بازرسی میشوند. آنها این مسیر را بارها و بارها رفته و آمدهاند و چم و خم ماجراها را میدانند. همه نگرانیها هم از قاچاق است؛ قاچاق کالا، قاچاق مواد مخدر و قاچاق انسان.
سگهای موادیاب هم هستند. آنها با مربیهایشان در کرج آموزش دیدهاند؛ دورههای تخصصی را گذراندهاند و حالا کارشان را با دقت انجام میدهند. مواد مخدر حتی اگر در بستههای پلاستیکپیچ در باک بنزین هم باشد، باز سگها میتوانند بویش را حس کنند. دیگر داخل لاستیک خودرو و زیر سپر و لای ابر صندلیها که جای خودش را دارد.
هزار و 44 کیلو مواد مخدر سال گذشته با همین دقتنظرها و سختگیریها کشف شده؛ کشف یک تن مواد مخدر، همینجا در ایست و بازرسی 17شهریور.
فقط همین هم نیست. از خط خروج، در سالهای گذشته 2 هزار و 66 گوشی سرقتی هم کشف شده. کنارش کالاهای قاچاق هم بوده که ارزش ریالیشان چند ده میلیارد است.
قاچاقچیهای قلکی
در میان کشفیات ایست و بازرسی 17شهریور، یک کالای قاچاق دیگر هم هست؛ بنزین. سروان محمدزاده توضیح میدهد که گونهای از قاچاق بنزین متداول است به نام «قاچاق قلکی»؛ بنزینها را میریزند در بطریهای نوشابه و جایی لابهلای اسباب و اثاثیه، یا جایی در سوراخسنبههای خودرو جاسازی میکنند. هر بطری بنزین که این طرف مرز، نهایت 7 یا 8 هزار تومان قیمت دارد، آنطرف در هرات 70 هزار تومانِ ما خرید و فروش میشود.
بطریهای بنزین، یکی از بیشترین کشفیات در خط خروجی در ایست و بازرسی 17شهریور است. سروان توضیح میدهد کشفیات آنقدر زیاد است که جایی درست کردهایم برای دپو بنزینها.
محل دپو بنزینها یک چهاردیواری بلوکهای است در حاشیه تأسیسات ایست و بازرسی؛ جایی که انبوه بطریهای پربنزین روی هم تلنبار شدهاند. بطریهایی که خالی شدهاند هم همینجا هستند و انبوه سرهای پلاستیکی بطریها و کیسههای خالی برنج که لابد هر کدامشان چند تایی بطری بنزین داشتهاند.
سروان محمدزاده میگوید: بطریهای کشف شده را در یک تانکر هزار لیتری خالی میکنیم. تانکر که هر چند روز یک بار پر شود، تحویل ستاد مبارزه با قاچاق کالا و ارز خواهد شد.
پربارترین مرز
همراه سروان میچرخیم و همه گوشه و کنار پست ایست و بازرسی را میبینیم. در سالن بار، کالاها از «ایکسری» رد میشوند و مسئول مانیتور به دقت کنترل میکند تا اقلام ممنوعهای لابهلای بارها جاسازی نشده باشد؛ به ویژه اسلحه. دستگاه، تولید داخل بوده و جایی در اصفهان ساخته شده است.
پست ایست و بازرسی «اسکن چندمنظوره» هم دارد تا دیگر نیازی به بازرسی بدنی نباشد و «ترددشمار» که نشان میدهد چند نفر از ایست و بازرسی رد شدهاند. کار ورود مرزی حوالی ساعت 9 صبح آغاز شده و تا حالا که حدود ساعت 11:30 ظهر است، بیشتر از هزار و 100 نفر از ایست و بازرسی رد شدهاند.
سروان محمدزاده تأکید میکند: مرز دوغارون پرترددترین و پربارترین مرز کشور است؛ یعنی افراد زیادی که از این مرز میگذرند، بار فراوانی هم همراه دارند. به گفته سروان، روزانه 2هزار و 500 تا 4 هزار و 500 تبعه افغانستانی از مرز رد میشوند. مزر تا حوالی ساعت 16 و 30 دقیقه برای تردد افراد باز است؛ کامیونها اما تا حدود ساعت 23 و 30 دقیقه فرصت دارند از مرز رد شوند.
رسیدن به نقطه
گمرک دوغارون، همان «منطقه ویژه اقتصادی دوغارون» است که حالا «منطقه آزاد تجاری-صنعتی دوغارون» شده و بناست سیاستگذار واردات و صادرات از این مرز باشد و گشایشی هم در اقتصاد منطقه ایجاد کند. آنچه از این منطقه اقتصادی دیده میشود، مجموعه ساختمان شیک اداری است و پارکینگهایی برای انبوه کامیونهایی که با کانتینرهایشان پارک شدهاند و لکههای درشتی درست کردهاند در دل صاف دشت.
تأسیسات مرزی دوغارون بیشتر از خودرو و کامیون، گاری دارد برای حمل بار. حمل بار در دوغارون در ظاهر شغل پرمنفعتی به شمار میآید؛ آنقدر که عده زیادی کارشان همین شده است. بار مسافرها را میچینند روی گاری دستی و مسافت طولانی تا رسیدن به نقطه صفر مرزی را با گاری طی میکنند. بارها سر و شکلی ندارند؛ ساک، چمدان، کیسه، بقچه و... . هر چه هست، چیده میشود روی گاری و آدمها سبکبارتر راه میافتند سمت نقطه صفر.
مرزبانها به نقطه صفر میگویند «نقطه». نقطه، محل تلاقی مرزبانهای دو کشور است. همه تأسیسات مرزی، آخرش ختم میشود به همینجا؛ به جاده باریکی که از دل فنسها باز شده و از زیر چارچوبی بزرگ میگذرد که آخرین نقطه از خاک کشور است. سربازهای مسلح در دو طرف خط ایستادهاند. اینجا هر کس باید بارش را خودش به دوش بکشد. از نقطه صفر رد بشود و قدم بگذارد به انتهای آسفالت. قدم بعدی را که بردارد، دیگر در آن سوی مرز است؛ در کشوری دیگر.
در آن طرف هم، اینجا نقطه صفر است؛ نقطه صفر ورودی.
مسافرها آنطرف دوباره مورد بازرسی قرار میگیرند و همه این مراحل طولانی، یک بار دیگر به شکلی متفاوت اجرا میشود.
در آن طرف، در نقطه صفر مرز دوغارون، چارچوبی آهنی است که با رنگ آبی رویش نوشتهاند «به امارت اسلامی افغانستان خوش آمدید» و همین جمله را به اردو هم تکرار کردهاند. از آنجا دیگر خاک افغانستان آغاز میشود.
در منتهیالیه خاک کشور
در حاشیه نقطه صفر، «پاسگاه مرزبانی دوغارون» قد علم کرده؛ پاسگاه سنگی نسبتاً بزرگی که سر و شکلی دیدنی دارد؛ با همان الگوی پاسگاههای مرزی و برجکهایشان.
پاسگاه، ورود معاون اجتماعی هنگ مرزی تایباد را با تشریفات نظامی برگزار میکند. درِ آهنی پاسگاه که باز میشود، صف سربازها را میتوان دید که با اسلحههایشان به حالت «پیشفنگ» ایستادهاند. فرمانده پاسگاه پا میکوبد، جلو میآید و با عباراتی رسمی، ضمن خوشامدگویی اعلام میکند پاسگاه آماده بازدید مقام ارشد است. سرهنگ وارد پاسگاه میشود، از جلو صف سربازها میگذرد و دستور آزادباش میدهد.
تشریفات نظامی که پایان میگیرد، سربازها برمیگردند سر کارهایشان. سرهنگ، همراه با فرمانده پاسگاه تعارف میکنند که بروم و از بالای برجک نگاهی به منطقه بیندازم. برجک پلههای آهنی دارد؛ از آنهایی که ترس از ارتفاع را در آدم بیشتر میکنند. بالای برجک، محوطه گردی است به قاعده سه چهار متر. یک طرف برجک تعدادی تسلیحات نظامی است. اگر آموزشهای دوره خدمت وظیفه، درست به یادم مانده باشد، اجازه ندارم از این تسلیحات چیزی بنویسم. طرف دیگر برجک، دوربین بزرگی روی پایه آهنی سوار است که میشود با آن همه دشت اطراف را دید. نیروهای طالبان در آن سوی مرز، گرم رفت و آمد هستند. دورتر از آنها «اسلامقلعه» هم پیداست که همان گمرک مرزی افغانستان باشد. از این طرف اما دشت مرزی «کرات» گسترده است تا برود و به «دشت غوریان» بپیوندد. از پشت دوربین خط سفیدی را هم میشود دید که همان «دیوار مرزی» است و از دو سوی مرز دارد پیش میآید تا سرانجام در دوغارون به هم برسد و پروژه انسداد مرزی را کامل کند.
از بالای برجک چشم میکشم و اطرافم را تماشا میکنم. حس میکنم در منتهیالیه خاک کشور، بر لبه شرقی ایران ایستادهام.
در لبه شرقی ایران باد میوزد و عرق تن آدم را خشک میکند؛ اما آفتاب همچنان داغ است و بوی دوستداشتنی خاک وطن و حفظ و حراستش در هواست.
خبرنگار: حسن احمدیفرد
برچسب ها :
ارسال دیدگاه