
مروری بر خاطرات خودنوشت در لابهلای آثار استاد شهید
مطهری از زبان مطهری
گرچه درباره استاد شهید مرتضی مطهری بسیار نوشته و گفته شده، ولی واقعیت آن است که هنوز حق مطلب درباره عمق و ابعاد وجودی این شخصیت ادا نشده است. این استاد شهید، زندگینامه خودنوشتی نداشته، اما در لابهلای کتابها و آثارش، قطعات پراکندهای از داستان زندگی او را میتوان یافت.
متن حاضر، خاطرات و روایاتی از زندگی و حال و هوای استاد شهید در ادوار مختلف، به بیان و قلم خود او است که البته حاصل تورقی سرسری در آثار شهید مطهری است.
چیزهایی که ورافتاده...
ما که بچه بودیم، ماه رجب و شعبان كه میآمد احساس میكردیم، چون مرحوم پدر ما وقتی ماه رجب میآمد همه اوضاع و عباداتش فرق میكرد. حالا دیگر این چیزها ورافتاده. حالا اصلاً خود ما احساس نمیكنیم كه ماه رجب آمده و باید با تقویم، آن را پیدا كنیم!
از 8-7 سالگی کاملاً یادم هست در منزل ما اینکه ماه رجب دارد میآید مشخص بود. در مسجد که جمع میشدند، همه صحبت آمدن ماه رجب بود. ماه مبارک رجب و ماه مبارک شعبان پیشدرآمدهای ماه مبارک رمضان هستند. من از بچگی همیشه این را میدیدم. اعمال مخصوصی که دارد و عمل معروفش به نام اعمال امداوود را آن زمان که بچه بودیم بجا آورده بودیم، بعد بزرگ شدیم فراموش کردیم، به تبع آن جوّی که آن وقت وجود داشت، یعنی آب جاریای که در آن وقت بود. ولی وقتی که آبی رفت و مخفی شد، دیگر کیست که از نو آن را جاری کند!
مرحوم ابوی ما و مرحومه والده ما غیر از اول و آخر ماه رجب و غیر از ایامالبیض، حداقل پنجشنبه و جمعهها روزه بودند و بلکه مرحوم ابوی ما در بعضی از سالها دو ماه رجب و شعبان را پیوسته روزه میگرفتند و به ماه مبارک رمضان متصل میکردند. یعنی این سه ماه را یکسره روزه میگرفتند.
نجات از دست رضاخان با راستگویی
در آن قضایای تقریباً 40سال پیش مسجد گوهرشاد، در فریمان ما هم غوغایی شد و مرحوم ابوی ما به دعوت مردم، منبر رفتند. من بچه بودم، یادم هست و حتی آن منبر را هم درست به یاد دارم. ایشان با اینکه اهل سیاست نبودند و ملاحظات سیاسی را نمیدانستند، روی تکلیف شرعی خودشان آنجا صحبت کردند.
بعد از آن قضایا ازجمله کسانی که آنها را گرفتند و به زندان بردند، ابوی ما بودند. البته بعد از حدود یک ماه قرار منع تعقیب صادر شد و آزاد شدند. بعد دومرتبه همان اشخاص را تحت تعقیب قرار دادند.
پاسخ شرابخوار
یادم هست در سالهای قبل از اینکه به قم برویم و بچه بودیم، در فریمان یک رئیس شهربانی بود که هیکل عجیبی داشت. معلوم بود سواد طلبگی هم دارد! ولی یک انسان فاسق، فاجر، مشروبخوار و فوقالعاده ظالمی بود. حتی ابوی ما را که یگانه ملای روحانی آن منطقه بودند، مجبور کرده بود باید حتماً مکلا شوند و ایشان دیگر از خانه بیرون نمیآمدند.
یک دایی هم داشتیم که او هم طلبه و اهل علم و خیلی خوشذوق بود. یک وقت دایی ما را که به شهربانی برده بود، گفته بود: حاج شیخ! من یک مسئله از تو سؤال میکنم: آیا میشود معاملهای واقع شود که هر دو طرف فروشنده و خریدار مغبون [ضررکرده] باشند؟ دایی ما هم که خیلی اهل ذوق بود، باتوجه به اینکه طرف مقابل شرابخوار بود، گفته بود بله، خرید و فروش شراب!
آغاز تحولات روحی
تا آنجا که من از تحولات روحی خودم به یاد دارم از سن 13سالگی دغدغه [اثبات یا انکار خدا] در من پیدا شد و حساسیت عجیبی نسبت به مسائل مربوط به خدا پیدا کرده بودم. پرسشها، البته متناسب با سطح فکری آن دوره، یکی پس از دیگری بر اندیشهام هجوم میآورد.
در سالهای اول مهاجرت به قم که هنوز از مقدمات عربی فارغ نشده بودم، چنان در این اندیشهها غرق بودم که شدیداً میل به تنهایی در من پدید آمده بود. در آن وقت نمیخواستم در ساعات فراغت از درس و مباحثه، به موضوع دیگری بیندیشم. در واقع اندیشه در هر موضوع دیگر را پیش از آنکه مشکلاتم در این مسائل حل شود، بیهوده و اتلاف وقت میشمردم.
مقدمات عربی و یا فقهی، اصولی و منطقی را از آن جهت میآموختم که بهتدریج آماده بررسی اندیشه فیلسوفان بزرگ در این مسئله بشوم.
سرمست درس روح خدا
اگرچه در آغاز مهاجرت به قم هنوز از مقدمات فارغ نشده بودم و شایستگی ورود در معقولات را نداشتم، اما درس اخلاقی که به وسیله شخصیت محبوبم در هر پنجشنبه و جمعه گفته میشد و در حقیقت درس معارف و سیر و سلوک بود نه اخلاق به مفهوم خشک علمی، مرا سرمست میکرد.
بدون هیچ اغراق و مبالغهای این درس مرا آنچنان به وجد میآورد که تا دوشنبه و سهشنبه هفته بعد خودم را شدیداً تحت تأثیر آن مییافتم. بخش مهمی از شخصیت فکری و روحی من در آن درس و سپس در درسهای دیگری که طی 12 سال از آن استاد الهی فرا گرفتم، انعقاد یافت و همواره خود را مدیون او دانسته و میدانم. راستی که او «روح قدسی الهی» بود.
فلسفه کسی که فلسفه نمیداند!
تحصیل رسمی علوم عقلی را از سال 23 شمسی آغاز کردم. این میل را همیشه در خود احساس میکردم که با منطق و اندیشه مادیین از نزدیک آشنا شوم و آرا و عقاید آنها را در کتب خودشان بخوانم. دقیقاً یادم نیست، شاید در سال 25 بود که با برخی کتب مادیین که از طرف حزب توده ایران به زبان فارسی منتشر میشد و یا به زبان عربی در مصر منتشر شده بود آشنا شدم.برای من که با شور و شوق و علاقه زائدالوصفی فلسفه الهی و فلسفه مادی را تعقیب و مطالعه و بررسی میکردم، در همان سالها که هنوز در قم بودم مسلم و قطعی شد که فلسفه مادی واقعاً فلسفه نیست و هر فردی که عمیقاً فلسفه الهی را درک کند و بفهمد، تمام تفکرات و اندیشههای مادی را نقش بر آب میبیند و تا امروز که 26 سال از آن تاریخ میگذرد و در همه این مدت از مطالعه این دو فلسفه فارغ نبودهام، روز به روز آن عقیدهام تأیید شده که فلسفه مادی فلسفه کسی است که فلسفه نمیداند!
لذت بیمانند طلبگی
یادم هست زمانی که در قم تحصیل میکردم، یک روز خودم و تحصیلاتم و راهی که در زندگی انتخاب کردهام را ارزیابی میکردم. با خود اندیشیدم آیا اگر بهجای این تحصیلات، رشتهای از تحصیلات جدید را پیش میگرفتم بهتر بود یا نه.طبعاً با روحیهای که داشتم و ارزشی که برای ایمان و معارف معنوی قائل بودم، اولین چیزی که به ذهنم رسید این بود که در آن صورت وضع روحی و معنوی من چه میشد؟
فکر کردم الان به اصول توحید، نبوت، معاد، امامت و... ایمان و اعتقاد دارم و فوقالعاده اینها را عزیز میدارم؛ آیا اگر یک رشته از علوم طبیعی و یا ریاضی یا ادبی را پیش گرفته بودم، چه وضعی داشتم؟
به خودم جواب دادم اعتقاد به این اصول و بلکه اساساً روحانی واقعی بودن، وابسته به این نیست که انسان در رشتههای علوم قدیمه تحصیل کند. بسیارند کسانی که از این تحصیلات محروماند و در رشتههای دیگر تخصص دارند، اما دارای ایمانی قوی و نیرومند هستند و عملاً متقی و پرهیزکار و احیاناً حامی و مبلغ اسلام هستند و کم و بیش مطالعات اسلامی هم دارند. احیاناً ممکن بود من در آن رشتهها بر زمینههایی علمی برای ایمان خود دست مییافتم، بهتر از آنچه اکنون دست یافتهام.
آن ایام، تازه با حکمت الهی اسلامی آشنا شده بودم و آن را نزد استادی که الهیات اسلامی را واقعاً چشیده و عمیقترین اندیشههای آن را دریافته بود و با شیرینترین بیان آنها را بازگو میکرد [امام خمینی] میآموختم. لذت آن روزها و مخصوصاً بیانات عمیق، لطیف و شیرین استاد از خاطرههای فراموشناشدنی عمر من است.
در این وقت فکر کردم دیدم اگر در این رشته نبودم و فیض محضر این استاد را درک نمیکردم، همهچیز دیگر، چه از لحاظ مادی و چه از لحاظ معنوی، ممکن بود بهتر از این باشد که هست. همه آن چیزهایی را که اکنون دارم، داشتم و لااقل مثل و جانشین و احیاناً بهتر از آن را داشتم، اما تنها چیزی که واقعاً نه خودِ آن را و نه جانشین آن را داشتم، همین طرح فکری بود با نتایجش! و الان هم بر همان عقیدهام.
خبرنگار: محمد ولیانپور
برچسب ها :
ارسال دیدگاه
تیتر خبرها
-
رصد هفتآسمان در بارگاه هشتمین اختر
-
11 اردیبهشت
-
قلمهایی که بر پنجره زیارت شکوفه میشوند
-
نکتهای درباره نام بزرگ خلیج فارس
-
تناقضهای حمایت از کارگر
-
کتاب میتواند شکم را هم سیر کند
-
تسهیل زیارت آسان در بنبست جزیرهایشدن دادهها
-
حتماً دوباره معلم میشوم
-
وقتی مردم به مدیران درس مدیریت بحران میدهند
-
اندیشه مبارکی که در مشهد جوانه زد و در قم به بار نشست
-
مطهری از زبان مطهری
-
رهبر معظم انقلاب اسلامی: شهید مطهری یک انسان بزرگ و برجسته بود