
چرخه مهربانی یک کتابدار، رفتار خیرخواهانهای را رقم زده است
کتاب میتواند شکم را هم سیر کند
در میان همهمه زندگی روزمره و دغدغههای فردی، گاهی ماجراهایی میخوانیم که نه تنها قلب را گرم کرده، بلکه بارقهای از امید و نوشعدوستی را در جامعه روشن میکنند. این روایت، زندگی زنی است که در دل محرومیت یک روستا، نهال عشق به کتاب و مهربانی را با دستان پرمهر خود آبیاری میکند.
مریم داودیان که 22سال از عمر خود را وقف ترویج کتابخوانی کرده و اکنون در کتابخانه سیار روستای کشکوئیه رفسنجان مشغول است، روایتی شنیدنی از همدلی و تلاش برای بهبود زندگی کودکان و خانوادههای نیازمند این منطقه دارد. مریم داودیان که خود فرزندی ندارد، عشق مادرانهاش را نثار کودکان روستا کرده و با پذیرش مسئولیتهای کتابخانه سیار با جان و دل برای کودکان علاقهمند به کتاب دست از تلاش برنداشته و از دل یک کتابخانه کوچک، جریانی از کمک و مهربانی به راه انداخته است.
با دیدن پیششماره و کد شهر، سریع متوجه شد تماس از شهر امام رضا(ع) برقرار شده است. نام مشهد و یاد امام رضا(ع)، هر قلب عاشقی را به لرزه درمیآورد و بغض را میهمان هر صدایی میکند. شاید به همین دلیل بود که پاسخ داد و با ما به درددل نشست. او متعجب بود و تصور نمیکرد کاری که برای کودکان یک روستا با شرایط نامناسب و از یک کتابخانه کوچک آغاز کرده بود، روزی به گوش مردم در استانی دیگر و شهری دورتر برسد.
داودیان پس از اخذ دیپلم، به دلیل علاقه فراوان به کتاب و کتابخوانی، وارد این حرفه شد. در این میان با وجود مشغلههای فراوان، موفق به دریافت مدرک کارشناسی ارشد شده و دو سالی است که در کتابخانه سیار روستای کشکوئیه در شهر رفسنجان استان کرمان مشغول خدمت است.
پا به پای کودکان
خانم کتابدار در ابتدای صحبتهایش درباره کتابخانه سیار صحبت کرد. او گفت: خودرویی با شمایل یک وانت در اختیار من است که حدود 4هزار کتاب اهدایی از نهاد کتابخانهها را در قفسههای داخلی و اطراف خودرو به تفکیک موضوع چیدهام. سعی کردم علاوه بر کتابهای کودک و نوجوان، کتابهای گروه سنی بزرگسال را هم داشته باشم، با وجود اینکه مردم در روستا به کار کشاورزی مشغولاند و حتی سواد زیادی هم ندارند، اما باز هم افراد انگشتشماری هستند که تحصیلات دانشگاهی داشته و پا به پای بچهها برای تحویل کتابها ذوق و شوق دارند. با اینکه در کتابخانه سیار، بیشتر آقایان فعالیت دارند و من در این منطقه تنها خانمی هستم که با وجود مخالفتهای اطرافیانم این را مسئولیت پذیرفتم، وقتی مسافت طولانی رسیدن به روستاها را رانندگی میکنم خسته نمیشوم؛ چرا که اشتیاق و انتظار بچهها و لبخندی که هنگام پیدا کردن و خواندن کتابها بر لبانشان نقش میبندد روشنایی راه من است و اینکه بتوانم آنها را دقایقی از زندگی معمولی و ساده در روستا بیرون بکشم و به دنیای داستانها ببرم برایم کافی است.
هدهد سفید
داودیان ادامه داد: وقتی به روستا میرسم، دریچهای که در سمت چپ و راست خودرو وجود دارد را باز میکنم تا هم سایهبانی باشد و هم به کتابهای بیشتری دسترسی داشته باشم که آنها را به بچهها معرفی کنم. جلو این قفسههای اطراف خودرو طلقهایی محکم و شفاف وجود دارد تا کتابها در اثر رانندگی در جاده از قفسهها بیرون نریزند و گیرههایی نیز تعبیه شده که کتابها را در جای خود ثابت نگه میدارد؛ این خودرو که من به آن (هدهد سفید) میگویم، برای بچهها مثل یک رفیق است. این رفیق باوفا که در جادهها و روستاهای بیامکانات همراه من است، حتی برای شبها و نبود نور هم برای بچهها برنامه دارد. به این صورت که در همان اطراف خودرو، لامپهایی گذاشته شده تا باز هم با وجود هر شرایطی اعم از بینوری بچهها بتوانند کتاب بگیرند و لحظاتی را شاد باشند. همیشه یک میز با چند صندلی همراهم دارم که هر جا توقف میکنم، بتوانم افزون بر راننده و کتابدار، در شمایل یک قصهگو برای بچهها ظاهر شوم و بین آنها بنشینم و دورم جمع شوند تا هم معرفی کتاب داشته باشیم هم بازخوانی بخشهایی از آن را.
ترویج کتاب با کلاسهای مختلف
برایم جالب بود که ببینم در فضای کوچکی مثل روستا که امکانات رفاهی و تبلیغاتی زیادی مانند بیلبورد و سایر ملزومات فناوری را ندارند چطور میشود مطالعه را ترویج کرد و به جز کتابخانه سیار، آن را به بچهها معرفی کرد. داودیان در پاسخ این پرسشم گفت: قصد داشتیم در تابستان برای بچهها کلاسهای مختلف هنری و ورزشی برگزار کنیم و حتی جلسات داستانگویی و قصهخوانی داشته باشیم، اما متأسفانه فضایی برای انجام این کارها وجود ندارد. حداقل میشد به بهانه همین کلاسها بتوانیم کتابهای بیشتری را به آنها معرفی کنیم و این امر را در میان کودکان و خانوادههای بیشتری ترویج دهیم. حتی مشکل دیگری که وجود دارد و به وضوح میبینیم، بحث کنکور بچهها و نداشتن کتابهای تست است که بتوانند در رشتههای قابل قبول و خوبی پذیرش شوند، نه اینکه نخواهند، بلکه توانایی هزینه کردن برای این کتابهای گران را ندارند و همین موضوع خود ضربه قابل توجهی به درس بچههاست.
داودیان افزود: البته ناگفته نماند برخی اوقات خود خانوادهها هم مانع مطالعه فرزندانشان هستند. مثلاً زمانی که در کتابخانه شهر بودم، میدیدم بچهها همراه پدر یا مادری که برای کار خودشان مثل دکتر و خرید از روستا به شهر آمدهاند و وقتی مادر به دکتر رفته، کودک به کتابخانه آمده تا در آن زمان بتواند چند کتاب بگیرد ولی زمان زیادی نبود و سریع به دنبال بچهها میآمدند تا آنها را ببرند. یا در موارد دیگر، خانمی بود که بچهای نداشت و همراه همسرش از روستا به شهر آمده بود. وقتی همسرش رفته بود دنبال کار خودش، این خانم به کتابخانه آمد ولی همین موضوع سبب دعوا میان آنها شده بود.
فقط یک گوش شنوا
خانم داودیان غیر از دغدغه تشویق مردم به امر کتابخوانی دغدغههای دیگری هم دارد. او لابهلای کتابداری فعالیتهای خیرخواهانه هم انجام میدهد. وی درباره چگونگی استفاده از ظرفیت کتابخانه برای انجام این امور گفت: تعامل با مردم به دلیل کتاب برای من برکات زیادی داشت. پیش از آنکه مسئولیت کتابخانه سیار را بپذیرم، در کتابخانه مرحوم محمدینژاد کشکوئیه مشغول بودم. روزی به طور اتفاقی، هنگامی که کودکی برای گرفتن کتاب به همراه مادرش به کتابخانه آمد، در تمام مدتی که کودک مشغول انتخاب کتابها بود، من و مادرش مشغول صحبت شدیم تا کودک فرصت بیشتری برای انتخاب و بررسی کتابها داشته باشد. در همین حین، مادر آن کودک از مشکلات زندگیاش و اینکه همسرش در زندان است و اکنون خودش به تنهایی مجبور به بزرگ کردن و تأمین هزینه چهار پنج کودک قد و نیم قد است، سخن گفت.
داودیان در ادامه بیان کرد: آن مادر تمام مدتی که در کتابخانه بود، درددل کرد و من شنوندهای صبور برای او بودم. به نظر میرسید او میخواست با بیان این حرفها از سنگینی بار زندگی که به تنهایی بر دوش داشت، بکاهد. پس از رفتن آنها به این موضوع فکر کردم که چگونه میتوانم به او کمک کنم.
این مرحله کمی برایم دشوار شد. از یک طرف، خودم به تنهایی قادر به ارائه کمک زیادی نبودم و از طرف دیگر، حتماً میخواستم این کار را انجام دهم. موضوع را با همسرم در میان گذاشتم و تصمیم گرفتیم با کمک آشنایان و به جای جمعآوری و دریافت پول، مواد غذایی تهیه کنیم و بستههای معیشتی به آن خانم نیازمند بدهیم. وقتی این موضوع را در گروههای خانوادگی، دوستان و آشنایان مطرح کردیم، استقبال خوبی صورت گرفت و توانستیم به جای یک خانواده، به 10 تا 15 خانواده کمک کنیم و برایشان بستههای مواد غذایی شامل روغن، برنج و غیره تهیه کنیم. از آن پس، علاوه بر کار در کتابخانه، خانوادههای نیازمند را نیز از طریق کودکانی که به آنجا میآمدند شناسایی میکردیم و سالی دو بار این بستهها را جمعآوری و توزیع میکردیم؛ یک بار در مناسبت خاص سال مثل پیش از ماه مبارک رمضان و بار دوم هر زمان که تعداد بستهها به حد مناسبی میرسید، توزیع انجام میشد. به باور این خانم خیر، کتاب موجب شده دریچههای دیگر زندگی هم به رویش باز شود و به عرصههای دیگری هم قدم بگذارد.
حس و حال درونی
وقتی در مورد وضعیت مالی و حقوق دریافتی خانم داودیان و نحوه امرار معاش ایشان از طریق کتابخانه پرسیدم، متوجه شدم عشق، او را وادار به ماندن در این راه کرده است.
برایم توضیح داد: اگر قرار بود ملاک من برای انجام این کار و فعالیت در کتابخانه، صرفاً توجه به حقوق باشد، شاید بتوانم بگویم همان اوایل کار را رها میکردم و دیگر ادامه نمیدادم! در همان ابتدای کارم، علاقه بسیار زیادی به کتاب داشتم و پس از آن نیز در این سن که هستم، تنها ذوق و شوق کودکان است که به من انگیزه میدهد و موجب میشود در مسیرم دچار لغزش نشوم. بعضی اوقات که نمیتوانم با (هدهد سفید) به بچهها سر بزنم، تماس میگیرند، پیام میدهند و جویای حالم میشوند و دوست دارند هر چه زودتر پیششان بروم تا زمانی را با هم سپری کنیم و کتابهای جدید به آنها امانت بدهم. همین دلخوشیهاست که لحظهها را میسازد و به زندگی معنا میبخشد.
برسد به دست خیران
داودیان در پایان صحبتهایش با اشاره به مشکلات روستاها و امکانات آنها و نیازشان به یاری خیران در برخی امور گفت: امسال نیز قصد داریم بستههای معیشتی جمعآوری کرده و میان نیازمندان توزیع کنیم، اما جمعآوری همین بستهها زمانبر است و مدتی طول میکشد تا به اقلام مورد نظرمان برسیم. در این میان، برخی از روستاها واقعاً ابتداییترین امکانات را هم ندارند و شرایط سختتر میشود. چه خوب میشد اگر خیرانی باشند که برای این مناطق پارک، مدرسه، مسجد، کتابخانه و امکاناتی از این قبیل بسازند تا بتوانیم در اوقات فراغت این بچهها نیز نقش مفیدی داشته باشیم. میتوانیم حتی پویشهایی مانند نذر کتاب داشته باشیم تا کسانی که کتابهای درسی و کمک درسیشان را نمیخواهند و یا حتی قصد دارند تهیه کنند و بفرستند، از این طریق به نیازمندان کمک شود. همیشه با خودم افسوس میخورم کاش میتوانستم کمکهای بیشتر و بزرگ تری بکنم و از مشکلات این بچهها بکاهم که امیدوارم با کمک خیران این امر نیز محقق شود.
خبرنگار: نیایش احمدی
برچسب ها :
ارسال دیدگاه
تیتر خبرها
-
رصد هفتآسمان در بارگاه هشتمین اختر
-
11 اردیبهشت
-
قلمهایی که بر پنجره زیارت شکوفه میشوند
-
نکتهای درباره نام بزرگ خلیج فارس
-
تناقضهای حمایت از کارگر
-
کتاب میتواند شکم را هم سیر کند
-
تسهیل زیارت آسان در بنبست جزیرهایشدن دادهها
-
حتماً دوباره معلم میشوم
-
وقتی مردم به مدیران درس مدیریت بحران میدهند
-
اندیشه مبارکی که در مشهد جوانه زد و در قم به بار نشست
-
مطهری از زبان مطهری
-
رهبر معظم انقلاب اسلامی: شهید مطهری یک انسان بزرگ و برجسته بود