سربازی که عزت مردم را میخواست
محمد ولیانپور
سلیمانی جایی بود که طبیعتاً زیاد دیده نمیشد، ولی دیده شد! مشهور نبود، ولی محبوب شد. عجیب است که کسی بزرگترین بدرقههای تاریخ بشریت را رقم بزند؛ اما عجیبتر آنکه این همه محبوبیت را کسی دشت کند که در تمام طول عمرش صرفاً یک نظامی بوده است! نمونه دیگری داریم در شرق و غرب عالم؟
قاسم سلیمانی معصوم نبود و شمردن اشکالاتش از نظرگاههای مختلف کار سختی نیست، ولی ویژگیهایی داشت که ماندگارش کرد. نه بهعنوان یک اسطوره، یا قهرمان، یا حتی یک درجهدار نظامی؛ فقط بهعنوان یک سرباز. عنوانی که برای حکاکی بر سنگ مزارش انتخاب کرده بود.
«سرباز» به تعبیر دهخدا، کسی است که حاضر است سرش را ببازد. پس چیز کمی نیست «سرباز ساده!» و مگر اسطوره و قهرمانی بالاتر از سرباز میتوان یافت؟تاریخ این سرزمین هم پر است از سربازیها. و همین سربازان بودهاند که اسطوره شدند. سرزمینی که به رستم شناخته میشود، نه شاهان شاهنامه. کسانی که برای عقیده و سرزمینشان سر باختند، نه سیاستمدارانی که فقط باختند.
حاج قاسم سرباز بود، سرباز ماند و سرباز رفت. سربازی که اجباری نبود؛ سرباختن و اجبار؟ سربازی را زندگی میکرد و معاشقه میکرد با سربازی.
پس از جنگ فرصتهای زیادی داشت برای آویزان کردن پوتینهای سربازی و گشتن بر مدار سیاست یا چرتکه انداختن برای تجارت. اما لباس سربازی، «جامهای بود که بر قامت او دوخته بود». برای سرباز، جبهه عوض میشود، ولی جنگ تمامی ندارد. گوشش به فرمان فرمانده است.اینبار با قبایل و اشرار کرمان درگیر شد، با بزرگانشان به مذاکره نشست، سلاح شرارتشان را گرفت و همان سلاح را اینبار تحویلشان داد تا سرباز امنیت سرزمین و کشورشان باشند. در بزنگاهها در میدان بود؛ آب و آتش و زمینلرزهای در این کشور نبود که حاج قاسم و سربازانش را به خود ندیده باشد. بعد هم به سربازی «قدس» رفت تا به نبرد با آشوب ائتلاف استحمار و استعمار برود. نبرد با القاعده در افغانستان و دفاع از امنیت مردم و مقدسات مردم در سوریه و عراق و فلسطین. جایی دور از چشم همه، به غایت پردهپوشی، جایی که دیده نمیشد، ولی دیده شد! مشهور نبود، ولی محبوب شد!
راز ماندگاری و محبوبیت حاج قاسم را باید در همین سربازی جست، برای عقیدهاش، برای کشورش، برای مردمش. آنقدر محبوب که خرد و کلان و مردم کف خیابان هم سردار سرلشکر سلیمانی را به اسم صمیمیاش بشناسند: «حاج قاسم».حاج قاسم سربازی بود که به بند میز و صندلی ریاست و فرماندهی نیامد و کف میدان جولان میداد. کم حرف میزد، اصولاً سخنران قهاری نبود، با عملش شناخته میشد، عملی که فراتر از گزارشهای کاغذی، در میدان عیان بود و نتایجش را میشد لمس کرد.فراتر از مرزبندیها و حصارهای خودساخته بود. کسی که آماده سر باختن است، سرش را به بازیهای سیاسی بند نمیکند. به هدفش نگاه میکند و جبههاش را بزرگتر میبیند تا همه را سرباز این جبهه کند. چپ و راست و میانه در دایرهاش جا میگیرند و برایش سینه میزنند.سربازی که ایران را حرم میدانست و در هوای ملیت میزیست، فراتر از حصارهای ملیت میاندیشید و در پی آن بود که مقاومت را فراتر از ملیت در افقی بلندتر تعریف کند. اینچنین بود که محبوبیتی فراملی یافت.و بالاخره اینکه سربازی رمز عزت است. کسی که آماده سر باختن است، از چیزی نمیترسد! و بزرگان ما گفتهاند هرکس عزت مردم خواهد، جز از خدای نترسد.
برچسب ها :
ارسال دیدگاه
تیتر خبرها
-
آغاز یک سفر معنوی
-
13 دی
-
مصباح از زاویهای دیگر
-
اصلاح معیشت، پای درس امام محمد باقر(ع)
-
مثلث گرفتاریهای پاراچنار
-
بازی برد برد برخی پزشکان با «آزمون بورد»
-
ابربدهکار بیانضباط!
-
مدافع حرمها و حریم ایران
-
سربازی که عزت مردم را میخواست
-
ملیترین و امتیترین سردار
-
آواری بر رؤیای خاورمیانه جدید
-
ايران، حاجقاسم و گروههای مقاومت
-
از سلیمانی تا سنوار، علیه غوغای ساختگی برای قبله اول اسلام
-
سرداری که وطن برایش حرم بود
-
سربازی که سرمایه الهی بود
-
این جهانبینی را مدیون شماییم