به استقبال ر‌اه‌کوبان هزارساله مسیر زیارت

درباره عاشقانی که فقط به شوق امام هشتم می‌آیند

به استقبال ر‌اه‌کوبان هزارساله مسیر زیارت

«راه‌کوبانِ هزارساله مسیر زیارت» یا «راه‌کوبانِ مسیر هزارساله زیارت»؟ این را از یکی از همکارانم که استاد ادبیات فارسی است می‌پرسم. می‌گوید: دومی بهتر است چرا که اولی خیلی وجهی شاعرانه و خیام‌گونه پیدا می‌کند.


بعد این بیت را از خیام می‌خواند که «فردا که از این دیر مغان درگذریم/ با هفت هزارسالگان همسفریم». من اما وقتی آنچه را که این روزها در جاده‌های منتهی به مشهد دیده‌ام، مرور می کنم و خیل زائران پیاده مشایه مشهد را پیش چشم می‌آورم، همه دلدادگان علی بن موسی‌الرضا(ع) را به مثابه آدمی هزار و چند ساله می بینم که پا به جاده گذاشته،  راه کوبیده تا با طی کردن مسیر معرفت و ادب، خود را به انسان کامل برساند و راه و رسم بندگی را از او بیاموزد. 
اگر مقصد نهایی مسیر زیارت را عرض خاکساری و بندگی به محضر خدا و لقاءالله بدانیم و معترف باشیم به اینکه می توان راهنمایان و دعوت‌کنندگان این مسیر را- از آدم ابوالبشر گرفته تا حضرت خاتم(ص) و اوصیای ایشان - «انسان 10 هزار ساله» خواند، چرا از پویندگان این راه نتوان به «راه‌کوبان چند هزارساله» تعبیر کرد؟ همه می‌دانیم امکان ندارد مسیری به قدمت هزار سال و بیشتر از آن پدید آید، جز اینکه رد قدم‌ها در آن آن‌قدر پا بخورد که راه کوبیده شده و خودش را به هیئت یک جاده‌ نمایان کند. حال سؤال اینجاست، چه می‌شود که آدم‌ها جا پای یکدیگر می‌گذارند و یک مسیر را می‌پیمایند؟ جز با انگیزه و مقصدی مشخص؟ چه چیزی در انبوه این آدم‌ها وجود دارد که این روزها یک رشته باریک سیاه‌رنگ را به موازات هزاران کیلومتر جاده‌ و بزرگراه ساخته است؟ اصلاً چرا پیاده؟ پابرهنه حتی؟ آن هم زیر تیغ آفتابِ شهریور؟ پای چه عشقی در میان است آیا؟
در این مسیر که دیگر حتی همان حرف و حدیث‌های 
بی سروتهی که پشت سر زائران اربعین امام حسین(ع) ردیف می‌کنند، راهی ندارد. نه گُله به گُله موکب جاده را پرکرده تا بی‌شرمانه عنوان «جشنواره غذا» را برایش به کار ببرند و نه از همان اندک وام و تسهیلگری دولت خبری است تا بتوانند اسم «راهپیمایی حکومتی» روی آن بگذارند. کافی است یک‌جا بزنی کنار جاده، بین همین زائران بروی و از 
آن ها بپرسی چرا آمده و چگونه مسیر را پیموده است. خودم و همسرم چند سال پیش پای صحبت‌های چندصد نفری از آن‌ها نشستیم و حرف‌هایشان را ثبت و ضبط کردیم. درست است که همه به شوق زیارت حضرت سلطان طی طریق می‌کردند، ولی هر کدام قصه خودشان را داشتند. دوست داشتیم آن قصه را بشنویم و برق زدن چشم‌هایشان را وقتی با شوق از آن می‌گفتند، ببینیم. 
در همان نگاه اول از زن و مرد و پیر و جوان، بینشان چند نفری پیدا می‌شدند که می‌گفتند چند سالی می‌شده دوست داشته‌اند همراه کاروان پیاده شوند، ولی حتی همان پول ناچیز ثبت‌نام را نداشته اند. درست است که بیشتر هزینه ها را معمولاً آدم های خیّر قبول می‌کنند ولی باید از وضعیت فلان روستای محروم لب مرز خبر داشته باشی تا بدانی که در این نقاط دیگر از این خبرها نیست. خرده کمک‌های اهالی نیز درنهایت حدی از هزینه‌های زائران را پوشش می‌دهد و نه همه آن را. از میزان شوقِ به زیارت هم اگر بخواهم بگویم، مکالمه‌ام با یک پسر نوجوان را به خاطر می آورم. از او وقتی به ورودی مشهد رسیده بود، پرسیدم: «چه شده که به زیارت آمدی»؟ با خنده گفت:« دیدم که دیگر هیچ مردی در قلعه(دِه) نمانده، من هم آمدم». صراحت لهجه و صداقتش عجیب به دلم نشست. دیدن شوقِ زیارت مردان دِه، پای او را نیز به این سفر باز کرده بود. به نظرم چیزی بهتر از این نمی‌توانست تصویرِ سراسر شوق زیارت علی بن موسی الرضا(ع) را ترسیم کند: یک دِه که مردمش راهی زیارت مشهد شده‌اند و مغناطیس جمعشان، مرددها را نیز با خود همراه کرده است. 
برخی راه به راه و در حالی که هنوز غبار مسیر زیارت اربعین روی سر و بدنشان باقی مانده، از مشایه کربلا خودشان را به مشایه مشهد رسانده بودند. از آن طرف پای درد دل خیلی‌ها که می نشستی، می‌گفتند آرزوی زیارت کربلا دارند و آمده‌اند تا براتش را از امام رضا(ع) بگیرند. مرد میان‌سالی به خودم می‌گفت تا پارسال کار و گرفتاری و نداری نگذاشته بود به زیارت کربلا و نجف مشرف شود، ولی همین زیارت پیاده امام رضا(ع) به این نیت، گره از کارش باز کرده و توفیق زیارت امام حسین(ع) را به او داده است. 
خواستم بگویم هر چند زائران پیاده امام رضا(ع)، مقصد و هدف سفرشان یکی است، اما هر کدام قصه خودشان را دارند. باید به استقبالشان برویم تا دل به نجوای راه‌کوبانی بدهیم که هزار سال است با شوق پا به این مسیر می‌گذارند. 

خبرنگار: محسن فاطمی نژاد

برچسب ها :
ارسال دیدگاه