شاعر شعر معروف چایخانه حضرت چه کسی است؟
بهشت اینجاست اینجایی که دارم چای مینوشم
اگر شما هم از کسانی باشید که در این مدت به چایخانه حرم رفتهاند، حتماً با خیمه زیبای چایخانه و شعری که روی آن و همچنین روی لیوانهای چای و دمنوش نوشته شده آشنا هستید. شعری که از همان روزهای آغازین فعالیت چایخانه حضرت، ورد زبان خادمان و زائران امام رضا(ع) شده و حال آنها را خوش کرده است. میلاد حبیبی، شاعر جوان اصفهانی که این شعر را برای چایخانه حضرت سروده، درباره این اتفاق به خبرگزاری مهر میگوید: وقتی با من تماس گرفتند و این موضوع را مطرح کردند، متوجه شدم ظاهراً یکی دو نفر از دوستان دیگر هم قرار بوده این شعر را بنویسند ولی نتوانستهاند کاری از پیش ببرند. آنطور که یادم است باید شعر به تأیید آقای مروی، تولیت حرم رضوی میرسید و نیاز خادمان چایخانه برای شعر فوری بود. من هم احساس کردم وقتی چندنفر نتوانستهاند این شعر را بنویسند، اگر رزق و روزی باشد مینویسم و اگر رزق من نباشد، به عهده کسی دیگر میافتد. خوشبختانه با اینکه آن روزها مقداری گرفتار دانشگاه و مسائل مختلف بودم، توانستم این شعر را بنویسم و برای دوستان ارسال کنم که مورد استقبال آنها هم قرار گرفت.
میلاد حبیبی که هنوز خودش به حرم نرفته تا میهمان چایخانه حضرت شود و شعرش را در طراحیهای چایخانه و بر لب زائران و مجاوران ببیند، در این باره میگوید: از وقتی شعرم داخل حرم ثبت شده انگار خودم «ورود ممنوع» شدهام و هربار میخواهم به مشهد بروم اتفاقی میافتد و میسر نمیشود. هنوز طلبیده نشدهام. امیدوارم به زودی قسمت شود به مشهد مشرف شوم.
این شاعر خوشذوق درباره حس و حال شعر گفتن برای حرم و زمزمه آن توسط زائران و مجاوران و خادمان بیان میکند: وقتی فهمیدم قرار است این شعر در کنار یک اتفاق بدیع و تازه مثل چایخانه حضرت قرار بگیرد، واقعاً برایم منحصربهفرد بود. وقتی عکسهای اولیه شعر روی کتیبههای چایخانه و لیوانها را دیدم، خیلی برایم جذاب و خوشایند بود و احساس کردم خودم را در چنین جایگاهی نمیبینم. من این توفیق را لطف خدا میبینم و فکر میکنم بیشتر از لیاقتم به من داده شده است. خوب است یک ماجرا را تعریف کنم. من پیش از نوشتن این شعر یکبار به مشهد آمده بودم و آن دفعه وقتی در حرم امام رضا(ع) نماز میخواندم به امام رضا (ع) میگفتم: «همه دوستان من سابقه یکبار شعرخوانی در حرم را دارند، ولی من هنوز این توفیق را پیدا نکردهام. خودت یکجوری این توفیق را فراهم کن و حالی به دل من بده. ما هرچه داریم و نداریم از شما داریم. لطفاً نگاهی به شعر ما بکن…». از این ماجرا گذشت و گذشت تا اینکه چندماه بعد توفیق شعر نوشتن برای چایخانه حاصل شد. به نظرم این اتفاق استجابت همان دعایی بود که من در حرم داشتم و خوشحالم نتیجه آن صحبت دونفره بین من و حضرت اینگونه رقم خورد.
بسیاری از کسانی که به چایخانه حضرت میروند میلاد حبیبی را در شبکههای اجتماعی، منشن و شعر او را بازنشر میکنند. حبیبی درباره این تجربه منحصربهفرد میگوید: آدم دوست دارد تمام لحظههای عمرش را در حرم امام رضا(ع) نفس بکشد. من به همین خاطر که شعرم داخل حرم کار شده، مدام در اینستاگرام منشن و تگ میشوم. زائران عکسهایشان را برایم میفرستند و با من حرف میزنند و خلاصه به انواع راههای مختلف یادم میکنند. من در برابر این اتفاق میگویم خداراشکر که اگر خودم توفیق را ندارم تمام لحظههای عمرم را داخل حرم امام رضا(ع) باشم -چون آدم دوست دارد لحظه لحظه زندگیاش را در حرم بگذراند- ولی کسانی هستند که در تمام لحظهها آنجا هستند و با دیدن و خواندن شعر من که داخل حرم است، بدون اینکه من را بشناسند و یا بدانند این شعر از کیست، به یاد من هستند. امیدوارم این شعر در آینده هم در چایخانههای حضرت ماندگار باشد. من این شعر را یک هدیه میدانم و امیدوارم به نقطهای نرسم که به خاطر بیلیاقتی این توفیق را از من سلب کنند. خوشبختانه بعضی بیتهای این شعر خیلی مشهور شده و فضا طوری است که انگار مردم و زائران، چایخانه حضرت و این شعر را با همدیگر میشناسند. خدا را بابت این اتفاق شکر میگویم و امیدوارم این توفیق مستمر باشد.
در ادامه این شعر را میخوانید:
رسیدم تا حرم/گویی کسی میگفت در گوشم/بیا ای خسته از دنیا/که من باز است آغوشم
سلیمانا بیا بردار/بار از شانه موری/مرا باریست از غمها/که سنگین است بر دوشم
کجا پیدا کنم دیگر/شراب از این طهوراتر؟
/بهشت اینجاست/اینجایی که دارم چای مینوشم
بهجز دامان تو/دستانم از هر ثروتی خالیست
/مکن ای شاه/در تنهایی محشر فراموشم
میلاد حبیبی که هنوز خودش به حرم نرفته تا میهمان چایخانه حضرت شود و شعرش را در طراحیهای چایخانه و بر لب زائران و مجاوران ببیند، در این باره میگوید: از وقتی شعرم داخل حرم ثبت شده انگار خودم «ورود ممنوع» شدهام و هربار میخواهم به مشهد بروم اتفاقی میافتد و میسر نمیشود. هنوز طلبیده نشدهام. امیدوارم به زودی قسمت شود به مشهد مشرف شوم.
این شاعر خوشذوق درباره حس و حال شعر گفتن برای حرم و زمزمه آن توسط زائران و مجاوران و خادمان بیان میکند: وقتی فهمیدم قرار است این شعر در کنار یک اتفاق بدیع و تازه مثل چایخانه حضرت قرار بگیرد، واقعاً برایم منحصربهفرد بود. وقتی عکسهای اولیه شعر روی کتیبههای چایخانه و لیوانها را دیدم، خیلی برایم جذاب و خوشایند بود و احساس کردم خودم را در چنین جایگاهی نمیبینم. من این توفیق را لطف خدا میبینم و فکر میکنم بیشتر از لیاقتم به من داده شده است. خوب است یک ماجرا را تعریف کنم. من پیش از نوشتن این شعر یکبار به مشهد آمده بودم و آن دفعه وقتی در حرم امام رضا(ع) نماز میخواندم به امام رضا (ع) میگفتم: «همه دوستان من سابقه یکبار شعرخوانی در حرم را دارند، ولی من هنوز این توفیق را پیدا نکردهام. خودت یکجوری این توفیق را فراهم کن و حالی به دل من بده. ما هرچه داریم و نداریم از شما داریم. لطفاً نگاهی به شعر ما بکن…». از این ماجرا گذشت و گذشت تا اینکه چندماه بعد توفیق شعر نوشتن برای چایخانه حاصل شد. به نظرم این اتفاق استجابت همان دعایی بود که من در حرم داشتم و خوشحالم نتیجه آن صحبت دونفره بین من و حضرت اینگونه رقم خورد.
بسیاری از کسانی که به چایخانه حضرت میروند میلاد حبیبی را در شبکههای اجتماعی، منشن و شعر او را بازنشر میکنند. حبیبی درباره این تجربه منحصربهفرد میگوید: آدم دوست دارد تمام لحظههای عمرش را در حرم امام رضا(ع) نفس بکشد. من به همین خاطر که شعرم داخل حرم کار شده، مدام در اینستاگرام منشن و تگ میشوم. زائران عکسهایشان را برایم میفرستند و با من حرف میزنند و خلاصه به انواع راههای مختلف یادم میکنند. من در برابر این اتفاق میگویم خداراشکر که اگر خودم توفیق را ندارم تمام لحظههای عمرم را داخل حرم امام رضا(ع) باشم -چون آدم دوست دارد لحظه لحظه زندگیاش را در حرم بگذراند- ولی کسانی هستند که در تمام لحظهها آنجا هستند و با دیدن و خواندن شعر من که داخل حرم است، بدون اینکه من را بشناسند و یا بدانند این شعر از کیست، به یاد من هستند. امیدوارم این شعر در آینده هم در چایخانههای حضرت ماندگار باشد. من این شعر را یک هدیه میدانم و امیدوارم به نقطهای نرسم که به خاطر بیلیاقتی این توفیق را از من سلب کنند. خوشبختانه بعضی بیتهای این شعر خیلی مشهور شده و فضا طوری است که انگار مردم و زائران، چایخانه حضرت و این شعر را با همدیگر میشناسند. خدا را بابت این اتفاق شکر میگویم و امیدوارم این توفیق مستمر باشد.
در ادامه این شعر را میخوانید:
رسیدم تا حرم/گویی کسی میگفت در گوشم/بیا ای خسته از دنیا/که من باز است آغوشم
سلیمانا بیا بردار/بار از شانه موری/مرا باریست از غمها/که سنگین است بر دوشم
کجا پیدا کنم دیگر/شراب از این طهوراتر؟
/بهشت اینجاست/اینجایی که دارم چای مینوشم
بهجز دامان تو/دستانم از هر ثروتی خالیست
/مکن ای شاه/در تنهایی محشر فراموشم
ارسال دیدگاه
تیتر خبرها
-
نسبت اعتدال در ارتباط اجتماعی با تحکیم بنیان خانواد
-
زیارت و انعکاس شخصیت ولی خدا در دل
-
اینجا غریب نیستیم
-
هدیهای برای زائران حرم زینبیh
-
«مردی بدون وطن» روایتگر رنج مسلمانان رنگینپوست
-
تصحیح باور درباره زیارت
-
بهشت اینجاست اینجایی که دارم چای مینوشم
-
رسالت اصلی طلبگی، امامت مسجد است
-
با زیارت، مشهدی شو!
-
انتشار چاپ چهارم «رساله لباللباب»