printlogo


نفس عمیق

 می‌دونی خوشبختی چیه؟ خوشبختی یعنی اینکه لباس نوکریش رو بپوشی، تو یه شب خدمتی تو صحن کهنه بایستی و چشماتو بدوزی به گنبد و گلدسته‌اش که بعدش هر کار بکنی می‌بینی نمی‌تونی چشم و دل از این همه درخشندگی برداری. با نگاه به گنبدش میگم آقاجانم از معرفت من تا حقیقت شما فاصله هست، از زمین تا آسمون خودت دست نوکرت رو بگیر و سالم به مقصد برسون. بعد زیر لب ازش میخوام امشب هم به دل خسته و درمانده‌ام سری بزنه و توفانی از آرامش در وجودم به‌پا کنه که هیچ‌گاه خسته نشم. بعد حس می‌کنم چقدر دلم می‌خواست کبوتر می‌بودم و ساعت‌ها دور گنبد طلاییش چرخ می‌زدم. بعد نفس عمیق می‌کشم و دونه دونه حاجت‌هام رو میگم و یکی یکی اونایی که التماس دعا بهم گفتن رو یادم میاد و چرتکه میندازم؛ محمد آقا، زینت خانم، اونی که مریض داشت، اونی که پشت کنکوری بود، اونی که دم بخت بود و لنگ خونه و جهیزیه، اونی که دنبال کار بود و... دستمو می‌برم بالا و میگم آقا جانم به حق دردانه‌تون حضرت جوادالائمه(ع) کار همه رو روبه‌راه کنید و حاجاتمون رو روا کنید... الهی آمین. هنوز شبه و من دارم به شما فکر می‌کنم و در قلبم باهاتون حرف می‌زنم. احساس می‌کنم 
کم کم داره سحر میشه، هوا لطافت خاصی به خودش گرفته، حرم پر شده از حضور باشکوه جن و ملک؛ همه در حال تسبیح خدا و زیارت امام رضا. به نظرم درخشش گنبد چند برابر شده و شمیم خوشی در فضا پیچیده. کمی نفس‌هایم را عمیق‌تر می‌کشم. بدجور شیفته این عطر شده‌ام.