شلیک به علم و عشق

پرونده قدس برای فیلم «هناس»که قصه ترور دانشمند هسته‌ای شهید داریوش رضایی نژاد را روایت می‌کند

شلیک به علم و عشق

یک عاشقانه سیاسی

 زندگی زیر سایه ترس، زندگی سخت و جانکاهی است. خانواده نیروهای امنیتی و اطلاعاتی، این ترس را به خوبی درک می‌کنند و البته انتخاب شغل و راهشان هم با آگاهی از این شرایط است اما کمتر کسی فکرش را می‌کرد که خانواده مشاغل علمی هم زیر چنین فشاری باشند.


پس از ترور دانشمندان هسته‌ای توسط رژیم صهیونیستی، ابعاد تازه‌ای از زندگی پرفشار دانشمندان هسته‌ای برای مردم عیان شد. فیلم سینمایی «هِناس» که در ژانر بیوگرافی ساخته شده، روایت تلاش‌های عاشقانه زنی است برای بیرون کشیدن زندگی‌اش از تشویش و تلاطم. داستان این فیلم درباره زندگی و ترور شهید داریوش رضایی‌نژاد، دانشمند هسته‌ای ایران است که توسط اسرائیل ترور شد و قصه از نگاه «شهره پیرانی» همسر شهید روایت می‌شود. 
در ادامه گفت‌وگو با حسین دارابی، کارگردان جوان «هناس» را می‌خوانید. 

چه شد که قصه ترور شهید داریوش رضایی‌نژاد را از نگاه همسرش (شهره پیرانی) روایت کردید؟
ما برای روایت قصه زندگی شهید داریوش رضایی‌نژاد دو راه داشتیم؛ یا باید قصه آقای رضایی‌نژاد را روایت می‌کردیم و با توجه به فیلم اولم «مصلحت» که تجربه‌ای درباره آثار جاسوسی و معمایی داشتم، بدم نمی‌آمد فیلم بعدی‌ام را در این ژانر بسازم ولی نمی‌توانستیم وارد زندگی کاری شهید رضایی‌نژاد شویم و به دلیل حساسیت‌ها درباره مسائل هسته‌ای و حوزه امنیتی، اطلاعات محدودی داشتیم. با خانم پیرانی جلسه‌ای گذاشتیم و دیدیم شخصیت ایشان برای روایت قصه جذابیت دارد بنابراین تصمیم گرفتیم راوی قصه، ایشان باشد. به همین دلیل اگر هر جور دیگری وارد فضای کاری و شخصی زندگی داریوش رضایی‌نژاد می‌شدیم به مشکل می‌خوردیم، حساسیت‌ها زیاد می‌شد و کار به سرانجام نمی‌رسید به همین دلیل زاویه دید را به سمت خانم پیرانی تغییر دادیم و زندگی شخصی ایشان را روایت کردیم، در واقع مخاطب ویژگی‌های شخصیتی شهید را از نگاه همسرش می‌بیند.

با وجود اینکه شخصیت شهید از نگاه دیگران روایت می‌شود اما شخصیت غایب در فیلم نیست؟
به هر حال انتخاب راوی، تدبیر ما برای به سرانجام رسیدن کار بود. ما پیش از این تجربه مشابهی داشتیم و سراغ موضوع حساسی رفتیم، می‌خواستیم به زندگی یکی از شهیدان شاخص کشور بپردازیم و حدود یک سال و نیم زمان گذاشتیم ولی در نهایت به خاطر حساسیت‌های موضوعی، کار به سرانجام نرسید. ما می‌خواستیم فیلم شهید رضایی‌نژاد به نتیجه برسد اما به خاطر مسائل امنیتی، برخی موارد قابل طرح در فیلم نبود. یا باید قید ساخت این فیلم را می‌زدیم و یا برای اینکه کار به سرانجام برسد، از زاویه دید همسرش روایتی عاشقانه می‌داشتیم. اگر مسیری غیر از این را می‌رفتیم کار به سرانجام نمی‌رسید چون تجربه مشابه نافرجامی را داشتیم.

تکلیف ژانر «هناس» خیلی مشخص نیست، در جاهایی وارد تریلر جاسوسی و فضای دلهره می‌شود و در جایی دیگر روی قصه عاشقانه مانور می‌دهد، مد نظر شما چه ساختار و ژانری بود؟
به نظرم اشکالی ندارد که یک فیلم چند ژانر را در خودش داشته باشد. ما می‌خواستیم فیلم عاشقانه‌ای بسازیم که فضای جاسوسی و دلهره‌آور هم داشته باشد. من بیشتر نگران قسمت عاشقانه قصه بودم چون از ورود به این فضا می‌ترسیدم و تجربه ساخت فیلم در این فضا را نداشتم، ماه‌ها درباره این فضا تحقیق کردم و فیلم دیدم تا بتوانم فضای عاشقانه و روایت زنانه فیلم را دربیاورم چون معمولاً این فضاها، لوس می‌شود و این وحشت و چالش من در فیلم بود. با تهیه‌کننده و نویسنده کار خیلی بحث کردیم و سر فیلم‌برداری هم با مریلا زارعی و بهروز شعیبی، بارها اتود زدیم تا فضای عاشقانه ملموس شود، ما تمام تلاشمان را کردیم. البته فضای ترس و دلهره هم در زندگی واقعی خانواده شهید وجود داشت، به همین دلیل می‌خواستم عنصر تعلیق را به فیلم اضافه کنم تا جذابیت آن بیشتر شود. اولویت ما این بود که فیلم جذاب باشد و ژانر امنیتی و جاسوسی هم ژانر جذابی است. در سینمای ما که فقر ژانر دارد، کار کردن در ژانرهای مختلف و ساخت آثار بین‌ژانری، ضروری است.

به نظرتان در ایجاد فضاهای دلهره‌آور اغراق و غلو نکردید؟
قبول دارم که روی فضاهای دلهره‌آور فیلم می‌شد بیشتر کار کرد اما ایده صحنه‌های روشن شدن رایانه شخصی در نیمه شب و دید زدن ساختمان همسایه را از خانم پیرانی گرفتیم چون در آن شرایط به همه چیز شک می‌کردند. به باور من، سینما یعنی غلو. وقتی وارد ژانر می‌شوید باید مخاطب را به اوج احساساتش برسانید و باید غلو کنید. وقتی مخاطب به سینما می‌آید باید با حسش بازی کرد. سلیقه من به فیلم‌های ریتم کند نزدیک نیست به نظرم تماشاچی باید به اوج احساساتش برسد، سینمای مخاطب‌پسند دنیا همین است چون درگیری حس مخاطب سبب ماندگاری آن فیلم می‌شود. ما می‌خواستیم این غلو را داشته باشیم. 
ضمن اینکه دلهره و اضطراب در زندگی واقعی شهید رضایی‌نژاد هم وجود داشت و از این فضا الهام گرفتیم تا حس ترسی که در زندگی آن‌ها وجود داشته دربیاید. بازخوردهای خوبی هم از مخاطبان گرفتیم مثلاً می‌گفتند در صحنه‌هایی از فیلم نفسمان بالا نمی‌آمد و خیلی ترسیده بودیم. خانواده شهید زیر فشار روحی و روانی زیادی بودند، روزهای سختی را پشت سر گذاشتند و راهشان را زیر همین فشارها انتخاب کردند که ارزشمند است. آن‌ها یک زندگی عادی نداشتند بلکه تمام زندگیشان سراسر ترس و دلهره بود مثلاً زن قصه در سکانس ترور، نابود شد و در سکانس پایانی فیلم، از اوج غم و درد که شکسته‌اش کرده بود، تصمیم گرفت که برخیزد. به نظرم سکانس پایانی فیلم سکانس خیلی سختی بود و اوج بازی مریلا زارعی را دیدیم که در جشنواره فجر سال گذشته از نگاه داوران پنهان ماند. 

خلق صحنه‌های حماسی پایان فیلم، با چه رویکردی بود؟ به نظر می‌رسد کمی شعاری شده بود؟
بازخوردی که من گرفتم این بود که صحنه پایانی فیلم، شعاری نشده بود. سال‌هاست که نگاه حماسی در سینمای ما گم شده است در حالی که در سینمای ‌هالیوود به آرمان‌ها و باورها اهمیت داده می‌شود. ما سعی کردیم درگیر شعارزدگی نشویم. سکانس پایانی را با باور و احساس واقعی خودمان ساختیم ولی چون این‌ها در سینمای ما عرف نیست، برداشت به شعارزدگی می‌شود. مخاطب سینما دوست دارد حال خوب و امید را در چهره قهرمان فیلم ببیند. ما سعی کردیم به این ماجرا نزدیک شویم. نگاه من به سینما این است که مخاطب با حال خوبی از سینما بیرون برود. «هناس» فیلم تلخ و تکان‌دهنده‌ای است اما پایان بن‌بست و ناامیدکننده ندارد. ما ساعت‌ها درباره سکانس پایانی فیلم بحث کردیم. فیلم ما با وجود اینکه تلخ است اما به شدت امیدوارکننده و حال خوب‌کن است. فیلم‌های بیوگرافی زیادی با محوریت قهرمان‌های ملی ساخته نشده است، الگویی نداشتیم و باید آزمون و خطا می‌کردیم. امیدوارم که فیلم‌های بهتری در این باره ساخته شود.

نسخه اکران سینمایی فیلم نسبت به نسخه جشنواره فجر، تغییراتی داشته است؟
بله، تغییرات محسوسی داشتیم و حس فیلم و درام آن کامل‌تر شده است. فیلم ما سیاسی نیست بلکه ملودرامی عاشقانه است و در سینمای ایران که فیلم برای زنان کم ساخته می‌شود «هناس» فیلمی زنانه است که خانواده‌ها پس از تماشای آن با حال خوب از سینما بیرون می‌روند.

خبرنگار: زهره کهندل 

برچسب ها :
ارسال دیدگاه