خطا بر قلم صنع نرفت

خطا بر قلم صنع نرفت

نشسته‌ام به خودخوری توی مطب اپتومتریست که خدا خودش به دادم می‌رسد و یاد استاد دانشگاهمان می‌افتم که می‌گفت پدر نازنینی دارد با یک جمله معروف. جمله‌ای که از او مردی صبور و باعشق ساخته.
 پدری که ندیده زندگی برخلاف برنامه‌هایش پیش برود و ایشان خم به ابرو بیاورد. پدری که در مواجهه با هر رخداد و تجربه ناگواری می‌گوید: «حتماً یک خیری تویش هست». یاد این حکایت که می‌افتم، چراهای سمجی که ساعتی‌ست سایه به سایه تعقیبم می‌کنند سراغم می‌آیند. از وقتی دیوار کنده کنده شده طبقه دوم را دیدم و آدم‌هایی که غیرطبیعی و نیمه‌طبیعی آمدوشد می‌کردند به واحد هشت. به مطب روانکاو.
 از وقتی جیغ و هوار زنی را شنیدم که هر چه عده‌ای سعی می‌کردند آرامش کنند بی‌فایده بود و آقای میانسالی که با دسته کلیدش داشت دیوار راهرو را سوراخ می‌کرد! در برابر هجوم چراها چاره‌ای ندارم جز اینکه به جمله پدرِ استادمان پناه ببرم و با خودم بگویم بامعرفت‌تر و مهربان‌تر از خدا نداریم.
 یک آن به خودم نهیب می‌زنم که چی پیش خودت فکر کردی؟ حتماً که توی اتفاقات عالم، فلسفه و مصلحتی هست.
محال است آن بالا یکی حواسش به ما ذره‌های ناچیز نباشد. محال است همراه همه بد و خوب‌ها و زشت و زیباهای زندگی، خیریت و خوبی نباشد.

پی‌نوشت
امیرالمؤمنین(ع) گفته‌اند: رضا و تسلیم، اندوه را از بین می‌برد.
و امام باقر(ع) فرموده‌اند: شایسته‌ترین مردم برای تسلیم به آنچه خداوند مقدر کرده و قضای الهی است، کسی است که خدا را بشناسد.

رقیه توسلی

برچسب ها :
ارسال دیدگاه