ابزار سعادت یا شقاوت
حجت الاسلام تراشیون
خیلی خوب است اگر که ما در روابط اجتماعی نقاط قوت یکدیگر را حتماً ببینیم و بیان کنیم. این مسئله کمک میکند ما جامعه با نشاطی داشته باشیم. من چند سال قبل از این وانتیهایی که میوه میفروختند داشتم خرید می کردم. بنده خدا در آن گرمای شهر قم که واقعاً در تیر و مرداد ماه طاقتفرسا است، یک دستمالی را خیس کرده و روی سرش گذاشته بود و خیلی هم ناراحت بود که آقا این شغل است ما داریم... داشت میوه ها را می ریخت توی پلاستیک... از این پلاستیکهای رنگی هم بود که خریدار درست نبیند چه چیزی در آن
می ریزند. من دیدم خیلی روحیه ناامیدانهای دارد گفتم از او یک تشکری بکنم... گفتم واقعاً ما مردم باید ممنون شما میوهفروشها باشیم ...شما شغلتان از بهترین مشاغل است...به سلامتی جامعه کمک میکنید و از این حرفها... بعد متوجه شدم دارد میوه های ریز داخل پلاستیک را می ریزد بیرون، جایش درشت می ریزد... اصلاً نیت من هم این نبود که این کار را بکند. گفتم توی این گرما نیاز به شارژ روحی دارد...امروز ما واقعاً نیاز داریم در جامعه که وقتی همدیگر را میبینیم جملات خوب به هم بگوییم... ایشان که یک هموطن من است، یک همشهری من است، همکار من است وقتی نشاط بگیرد میبینیم محیط اجتماعی رشد پیدا میکند، همان محیطی که قرار است من زندگی کنم، همسرم، فرزندانم در آن زندگی کنند... مرحوم حاج آقای مجتهدی می فرمودند خداوند متعال یک دو مثقال گوشت در دهان ما به نام زبان گذاشته است این میتواند ما را سعادتمند بکند یا میتواند بدبخت بکند... گاهی اوقات ما با کلام خود
می توانیم اثراتی را روی مردمان بگذاریم که با جنگ و دعوا و قفل فرمان کشیدن و اینها نمی توانیم. اصل ماجرا این است که ما باید از ظرفیتهای خود برای تقویت شخصیتمان استفاده کنیم... در این باره یکی از دانشمندان بزرگ می گویند زمان کودکی، معلمش نامه ای داد به
خانواده اش که ما این را نمیتوانیم بپذیریم ... اخراجش کرده بودند در واقع... مادر این نامه را خواند ولی به جای اینکه بگوید شما را اخراج کردند گفت که معلم نوشته است پسرتان در خانه بهتر می تواند به فعالیتهای خود برسد... در زیرزمین خانه یک کارگاه سادهای درست کرد و این شخصیت شد یکی از دانشمندان بزرگی که امروز بیش از 6 هزار اختراع به نام او ثبت شده است. یعنی اگر همان نامه را که معلم داده بود مستقیم برای بچه خود میخواند چه بسا این فرزند معتاد میشد، دزد میشد، قاچاقچی میشد یعنی اصلاً رها میشد ... .
می ریزند. من دیدم خیلی روحیه ناامیدانهای دارد گفتم از او یک تشکری بکنم... گفتم واقعاً ما مردم باید ممنون شما میوهفروشها باشیم ...شما شغلتان از بهترین مشاغل است...به سلامتی جامعه کمک میکنید و از این حرفها... بعد متوجه شدم دارد میوه های ریز داخل پلاستیک را می ریزد بیرون، جایش درشت می ریزد... اصلاً نیت من هم این نبود که این کار را بکند. گفتم توی این گرما نیاز به شارژ روحی دارد...امروز ما واقعاً نیاز داریم در جامعه که وقتی همدیگر را میبینیم جملات خوب به هم بگوییم... ایشان که یک هموطن من است، یک همشهری من است، همکار من است وقتی نشاط بگیرد میبینیم محیط اجتماعی رشد پیدا میکند، همان محیطی که قرار است من زندگی کنم، همسرم، فرزندانم در آن زندگی کنند... مرحوم حاج آقای مجتهدی می فرمودند خداوند متعال یک دو مثقال گوشت در دهان ما به نام زبان گذاشته است این میتواند ما را سعادتمند بکند یا میتواند بدبخت بکند... گاهی اوقات ما با کلام خود
می توانیم اثراتی را روی مردمان بگذاریم که با جنگ و دعوا و قفل فرمان کشیدن و اینها نمی توانیم. اصل ماجرا این است که ما باید از ظرفیتهای خود برای تقویت شخصیتمان استفاده کنیم... در این باره یکی از دانشمندان بزرگ می گویند زمان کودکی، معلمش نامه ای داد به
خانواده اش که ما این را نمیتوانیم بپذیریم ... اخراجش کرده بودند در واقع... مادر این نامه را خواند ولی به جای اینکه بگوید شما را اخراج کردند گفت که معلم نوشته است پسرتان در خانه بهتر می تواند به فعالیتهای خود برسد... در زیرزمین خانه یک کارگاه سادهای درست کرد و این شخصیت شد یکی از دانشمندان بزرگی که امروز بیش از 6 هزار اختراع به نام او ثبت شده است. یعنی اگر همان نامه را که معلم داده بود مستقیم برای بچه خود میخواند چه بسا این فرزند معتاد میشد، دزد میشد، قاچاقچی میشد یعنی اصلاً رها میشد ... .
برچسب ها :
ارسال دیدگاه
تیتر خبرها
-
نهاد وقف و دولت؛ از مطالبهگری تا تعامل
-
روایت یک روز مخصوص
-
ابزار سعادت یا شقاوت
-
خدا برایت جبران میکند
-
سهم ایرانیان از برکات هجرت ثامنالحجج (ع)
-
چرا سنگفرشهای صحن انقلاب عوض شد؟
-
رمز موفقیت و فراگیری سرود «سلام فرمانده»
-
حوزه علمیه امام جماعت تربیت نمیکند
-
تفاهمنامهای برای ایجاد اشتغال
-
بوسهای که شیطان بر پیشانی پارچهفروش زد!