نظر علامه طباطبایی درباره ماهیت غرب و غربزدگان چه بود؟
بیماردلانِ امت
همواره در جامعه اسلامی، هستند افرادی که با توجیهات بیراه که عمدتاً ناشی از ضعف درونی، نداشتن اعتماد به دستاوردهای داخلی و نیز ضعف در باور به آموزههای حیاتبخش دین مبین اسلام است، سرسپرده غرب میشوند. از آنجا که به گواه تاریخ، این سرسپردگی همیشه سبب عقبگرد و عقبافتادگی جوامعِ تحت سلطه تفکر غرب بود، مفسرانی همچون علامه طباطبایی را بر آن داشت تا درصدد کشف دیدگاه قرآن درباره کیفیت تعامل با غرب، حد و حدود و خط قرمزهای این ارتباط بپردازند. در ادامه گزارشی از دیدگاههای علامه طباطبایی در این موضوع را که خبرگزاری تسنیم منتشر کرده میخوانید.
علامه طباطبایی یکی از چالشهای بزرگ غربزدگان را در عدم نگرش اجتماعی و کلنگر به زندگی انسان در غرب معرفی میکند و معتقد است این عده توانایی تفکر اجتماعی ندارند و غرب را در بستر فردگرایانه مورد توجه قرار میدهند و مینویسد: «و اما شیفتگی و دلدادگی چنین افرادی از مشرق زمین، به صدق و صفا و امانت و خوشی و مانند آن که در بین افراد ملل مترقی (مغرب زمین) مشاهده میکنند، در واقع حقیقت مسئله بر آنها مشتبه شده است، زیرا اغلب اندیشمندان ما – مشرقزمینان - توانایی تفکر اجتماعی نداشته و فقط در حیطه تفکر فردی به سر میبرند».
علامه ضمن انتقاد از این دست روشنفکرانی که با نگاه فردی، مدام با نشان دادن نقاط قوت غرب در پی تطهیر آنها هستند، به تاریخ سراسر وحشیانه غرب توجه میدهد و مینویسد:و به جانم سوگند اگر مطالعهکننده اهل تأمل، تاریخ اجتماعی غربیها را از آغاز نهضت جدید در اروپا مورد مطالعه و نحوه رفتارشان را با امتهای ضعیف و درمانده مورد مشاهده و تعمق قرار دهد، برخلاف ادعاهای ظاهرشان که جز رأفت و خیر بشر را نمیخواهند و در راه حریت و آزادی انسانها و نجات مظلومان و شکستن سنت بردگی و اسیری، از جان و مالشان مایه میگذارند، آنها را جز افرادی که هر روز با اسمی خاص، درصدد به بندگی کشیدن ملتهای ضعیفاند، نخواهد یافت؛ روزی از طریق قهر و غلبه، روز دیگر از راه استعمار، روزی از طریق ادعای مالکیت و روزی دیگر از راه ادعای قیمومت و سرپرستی، روزی به اسم حفظ منافع مشترک و روز دیگر با نام کمک در حفظ استقلال کشور دیگر...
علامه طباطبایی مبتنی بر تفسیر آیاتی از قرآن معتقد است این نوع رفتار منفعلانه ناشی از پذیرش ولایت یهود و نصارا (سردمداران غرب) است. ایشان ذیل آیه 51 سوره مائده: «یا أَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُوا لا تَتَّخِذُوا الْیَهُودَ وَ النَّصاری أَوْلِیاءَ بَعْضُهُمْ أَوْلِیاءُ بَعْضٍ» از قول مجمعالبیان مینویسد: «اتخاذ» (در آیه) به معنای اعتماد کردن بر چیزی است، به این صورت که شخص به آن دلگرم باشد که در فلان کار به دردم میخورد و آن را برای آن کار ذخیره کند. خدای سبحان در جمله مورد بحث مسئله ولایت را مقید به هیچ یک از خصوصیات و قیدها نکرده و به طور مطلق فرموده: یهود و نصارا را اولیای خود نگیرید؛ پس آیه شریفه از این جهت مطلق است. در آیه بعدی میفرماید: «فَتَرَی الَّذینَ فی قُلُوبِهِمْ مَرَضٌ یُسارِعُونَ فیهِمْ یَقُولُونَ نَخْشی أَنْ تُصیبَنا دائِرَة...»، فهمیده میشود مراد از ولایت، نوعی از نزدیکی و اتصال است که با بهانه بیماردلان متناسب باشد و آن، این است که یهود و نصارا دولتی و سلطهای داشتهاند که مسلمانان بیماردل میترسیدهاند، در تحت سلطه آنان منکوب شوند.
علامه نتیجه چنین نگرشی در سطح مسئولان جامعه اسلامی را دگرگونی در سیره دینی جامعه مسلمانان و همگرایی با سیره کفار معرفی کرده و مینویسد: «پس حاصل کلام این شد که مراد از جمله «لا تَتَّخِذُوا الْیَهُودَ وَ النَّصاری أَوْلِیاءَ» نهی از دوستی با یهود و نصاراست؛ دوستی به حدی که موجب کشش روحی بین مسلمین و اهل کتاب شود و در نتیجه اخلاق اهل کتاب در بین مسلمین راه یابد، چون چنین دوستیای سرانجام سیره دینی جامعه مسلمان را که اساس آن پیروی از حق و سعادت انسانهاست دگرگون کرده و سیره کفر در بین آنان جریان مییابد که اساسش پیروی از هوای نفس و پرستش شیطان و خروج از راه فطری زندگی است».
ایشان در انتها اشاره میکند: «کمترین چیزی که از این بیان استفاده میشود، این است اینگونه مؤمنان راه هدایت خدا را که همان ایمان است، سلوک نکرده بلکه راهی را اتخاذ کردهاند که یهود و نصارا آن را سلوک میکنند و به سویی در حرکتاند که یهود و نصارا به آن سو رواناند و راهشان به آنجا کشیده میشود که راه یهود و نصارا به آنجا منتهی میشود».
علامه ضمن انتقاد از این دست روشنفکرانی که با نگاه فردی، مدام با نشان دادن نقاط قوت غرب در پی تطهیر آنها هستند، به تاریخ سراسر وحشیانه غرب توجه میدهد و مینویسد:و به جانم سوگند اگر مطالعهکننده اهل تأمل، تاریخ اجتماعی غربیها را از آغاز نهضت جدید در اروپا مورد مطالعه و نحوه رفتارشان را با امتهای ضعیف و درمانده مورد مشاهده و تعمق قرار دهد، برخلاف ادعاهای ظاهرشان که جز رأفت و خیر بشر را نمیخواهند و در راه حریت و آزادی انسانها و نجات مظلومان و شکستن سنت بردگی و اسیری، از جان و مالشان مایه میگذارند، آنها را جز افرادی که هر روز با اسمی خاص، درصدد به بندگی کشیدن ملتهای ضعیفاند، نخواهد یافت؛ روزی از طریق قهر و غلبه، روز دیگر از راه استعمار، روزی از طریق ادعای مالکیت و روزی دیگر از راه ادعای قیمومت و سرپرستی، روزی به اسم حفظ منافع مشترک و روز دیگر با نام کمک در حفظ استقلال کشور دیگر...
علامه طباطبایی مبتنی بر تفسیر آیاتی از قرآن معتقد است این نوع رفتار منفعلانه ناشی از پذیرش ولایت یهود و نصارا (سردمداران غرب) است. ایشان ذیل آیه 51 سوره مائده: «یا أَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُوا لا تَتَّخِذُوا الْیَهُودَ وَ النَّصاری أَوْلِیاءَ بَعْضُهُمْ أَوْلِیاءُ بَعْضٍ» از قول مجمعالبیان مینویسد: «اتخاذ» (در آیه) به معنای اعتماد کردن بر چیزی است، به این صورت که شخص به آن دلگرم باشد که در فلان کار به دردم میخورد و آن را برای آن کار ذخیره کند. خدای سبحان در جمله مورد بحث مسئله ولایت را مقید به هیچ یک از خصوصیات و قیدها نکرده و به طور مطلق فرموده: یهود و نصارا را اولیای خود نگیرید؛ پس آیه شریفه از این جهت مطلق است. در آیه بعدی میفرماید: «فَتَرَی الَّذینَ فی قُلُوبِهِمْ مَرَضٌ یُسارِعُونَ فیهِمْ یَقُولُونَ نَخْشی أَنْ تُصیبَنا دائِرَة...»، فهمیده میشود مراد از ولایت، نوعی از نزدیکی و اتصال است که با بهانه بیماردلان متناسب باشد و آن، این است که یهود و نصارا دولتی و سلطهای داشتهاند که مسلمانان بیماردل میترسیدهاند، در تحت سلطه آنان منکوب شوند.
علامه نتیجه چنین نگرشی در سطح مسئولان جامعه اسلامی را دگرگونی در سیره دینی جامعه مسلمانان و همگرایی با سیره کفار معرفی کرده و مینویسد: «پس حاصل کلام این شد که مراد از جمله «لا تَتَّخِذُوا الْیَهُودَ وَ النَّصاری أَوْلِیاءَ» نهی از دوستی با یهود و نصاراست؛ دوستی به حدی که موجب کشش روحی بین مسلمین و اهل کتاب شود و در نتیجه اخلاق اهل کتاب در بین مسلمین راه یابد، چون چنین دوستیای سرانجام سیره دینی جامعه مسلمان را که اساس آن پیروی از حق و سعادت انسانهاست دگرگون کرده و سیره کفر در بین آنان جریان مییابد که اساسش پیروی از هوای نفس و پرستش شیطان و خروج از راه فطری زندگی است».
ایشان در انتها اشاره میکند: «کمترین چیزی که از این بیان استفاده میشود، این است اینگونه مؤمنان راه هدایت خدا را که همان ایمان است، سلوک نکرده بلکه راهی را اتخاذ کردهاند که یهود و نصارا آن را سلوک میکنند و به سویی در حرکتاند که یهود و نصارا به آن سو رواناند و راهشان به آنجا کشیده میشود که راه یهود و نصارا به آنجا منتهی میشود».
برچسب ها :
ارسال دیدگاه