استاد به روایت شاگرد
همیشه میگفت «از خدا طلبکار نیستیم»
حجتالاسلام والمسلمین حسین فتحی، مدیر مؤسسه هنر و ادبیات هلال که نزدیک به سه دهه از محضر آیتالله فاطمینیا بهره برده است، درباره شخصیت اخلاقی و علمی ایشان نکاتی را به خبرگزاری ایکنا گفته که در ادامه میخوانید.
جمله معروفش این بود «ما طلبکار خدا نیستیم». در شرایطی که خودش مریض بود، همسرش مریض بود، فرزندش هم سرطان داشت و کماکان درگیر بیماری است و همه خانواده در یک گرفتاری شدید قرار داشتند، وقتی فرزند ایشان میگوید این چه وضعی است که داریم، ایشان پاسخ میدهد: «بهترین وضع را داریم، مگر از خدا طلبکاریم؟» اینها گمشدههای ماست. به نظرم آقای فاطمینیا گیر اصلی را رد کرده بود. وقتی شما از این مرحله رد شوی با ملائکه و انبیا و اولیا همنشین هستی. ایشان در آن حس و حال بود. وقتی اسم بزرگانی را که دیده بود میآورد طوری صحبت میکرد و دربارهشان نکته میگفت انگار با آنها زیسته و زندگی کرده است، یعنی ذهن و ضمیرش مملو از زندگی و تاریخ بزرگان بود. همینطوری چیزهایی که در اساتیدش مشاهده کرده بود از وجودش فوران میکرد. بهخصوص ایشان از محضر آیتالله بهاءالدینی استفاده کرده بود و به ایشان نزدیک بود. خودش میفرمود: استفادههای عجیبی از ایشان کردم. بعدها خدمت آیتالله بهجت میرسید. وقتی ایشان درباره این افراد صحبت میکرد فقط خاطره و داستان نمیگفت، بلکه به ابتهاج و وجدی میرسید که انگار دارد با تمام وجودش با آنها زندگی میکند.
لطافتهای یک روضهخوان
ایشان بسیار لطیف بود. کمتر کسی به لطافت ایشان دیدهام. من خودم روضهخوان هستم. روضهخوانی موقعیتهای سختی دارد. وقتی میخواهید از اتفاقاتی که افتاده بهخصوص در مورد عاشورا صحبت کنید خیلی سخت است. این همه سال که در محضر ایشان بودیم لطافتش اجازه نمیداد نه خودش وارد موضوع شود و نه کسانی که کنارش بودند. هر وقت میخواستیم در محضر ایشان نوحه بخوانیم با اشاره دست میگفت این را نگو. بعد که صحبت میکردیم، میگفت من نمیگویم این حرفها دروغ است ولی آدم چطور میتواند بیان کند. این از لطافت ایشان بود. واقعاً اعتقاد داشت در مجالسی که برگزار میشود حضرات معصومین حضور دارند. گاهی به بنده تذکر میداد آدم جلو امام زمان(عج) این حرف را میزند؟ مثلاً در ایام فاطمیه میگفت: آدم چطور میتواند در مورد مادر امام زمان(عج) این حرف را بزند؟ این لطافت واقعی بود. یک موقع شاید ما ادا درمیآوردیم ولی ایشان حدود 30 سال این روحیه را داشت. ایشان از حدود دهه 70 که 30 شب ماه رمضان در مهدیه تهران منبر میرفت و حاج منصور ارضی هم بعد از ایشان مناجات میخواند، از همان سالها که در مجالس تهران منبر داشت و در مجالس بزرگان حاضر میشد این روحیه را داشت و این لطافت همیشه با ایشان بود.
اینطور قرآن را به دست بگیرید...
یک نکتهای که از زبان ایشان درباره قرآن شنیدم این بود که از علامه طباطبایی نقل میکردند: وقتی میخواهید قرآن بخوانید بدانید قرآن کلام خداست و خدا دارد با شما صحبت میکند؛ یعنی با این رویکرد کتاب خدا را دست بگیرید که انگار میخواهید با خدا صحبت کنید. یک نکته دیگر اینکه میگفتند: سیر انسان در معارف و به سوی خداوند با همین قرائت ساده قرآن حاصل میشود و همین قرائت ساده شما را به اوج میبرد و هر آیه مانند یک نردبان است که شما به واسطه آن یک سطحی از معارف را طی میکنید.
جمله معروفش این بود «ما طلبکار خدا نیستیم». در شرایطی که خودش مریض بود، همسرش مریض بود، فرزندش هم سرطان داشت و کماکان درگیر بیماری است و همه خانواده در یک گرفتاری شدید قرار داشتند، وقتی فرزند ایشان میگوید این چه وضعی است که داریم، ایشان پاسخ میدهد: «بهترین وضع را داریم، مگر از خدا طلبکاریم؟» اینها گمشدههای ماست. به نظرم آقای فاطمینیا گیر اصلی را رد کرده بود. وقتی شما از این مرحله رد شوی با ملائکه و انبیا و اولیا همنشین هستی. ایشان در آن حس و حال بود. وقتی اسم بزرگانی را که دیده بود میآورد طوری صحبت میکرد و دربارهشان نکته میگفت انگار با آنها زیسته و زندگی کرده است، یعنی ذهن و ضمیرش مملو از زندگی و تاریخ بزرگان بود. همینطوری چیزهایی که در اساتیدش مشاهده کرده بود از وجودش فوران میکرد. بهخصوص ایشان از محضر آیتالله بهاءالدینی استفاده کرده بود و به ایشان نزدیک بود. خودش میفرمود: استفادههای عجیبی از ایشان کردم. بعدها خدمت آیتالله بهجت میرسید. وقتی ایشان درباره این افراد صحبت میکرد فقط خاطره و داستان نمیگفت، بلکه به ابتهاج و وجدی میرسید که انگار دارد با تمام وجودش با آنها زندگی میکند.
لطافتهای یک روضهخوان
ایشان بسیار لطیف بود. کمتر کسی به لطافت ایشان دیدهام. من خودم روضهخوان هستم. روضهخوانی موقعیتهای سختی دارد. وقتی میخواهید از اتفاقاتی که افتاده بهخصوص در مورد عاشورا صحبت کنید خیلی سخت است. این همه سال که در محضر ایشان بودیم لطافتش اجازه نمیداد نه خودش وارد موضوع شود و نه کسانی که کنارش بودند. هر وقت میخواستیم در محضر ایشان نوحه بخوانیم با اشاره دست میگفت این را نگو. بعد که صحبت میکردیم، میگفت من نمیگویم این حرفها دروغ است ولی آدم چطور میتواند بیان کند. این از لطافت ایشان بود. واقعاً اعتقاد داشت در مجالسی که برگزار میشود حضرات معصومین حضور دارند. گاهی به بنده تذکر میداد آدم جلو امام زمان(عج) این حرف را میزند؟ مثلاً در ایام فاطمیه میگفت: آدم چطور میتواند در مورد مادر امام زمان(عج) این حرف را بزند؟ این لطافت واقعی بود. یک موقع شاید ما ادا درمیآوردیم ولی ایشان حدود 30 سال این روحیه را داشت. ایشان از حدود دهه 70 که 30 شب ماه رمضان در مهدیه تهران منبر میرفت و حاج منصور ارضی هم بعد از ایشان مناجات میخواند، از همان سالها که در مجالس تهران منبر داشت و در مجالس بزرگان حاضر میشد این روحیه را داشت و این لطافت همیشه با ایشان بود.
اینطور قرآن را به دست بگیرید...
یک نکتهای که از زبان ایشان درباره قرآن شنیدم این بود که از علامه طباطبایی نقل میکردند: وقتی میخواهید قرآن بخوانید بدانید قرآن کلام خداست و خدا دارد با شما صحبت میکند؛ یعنی با این رویکرد کتاب خدا را دست بگیرید که انگار میخواهید با خدا صحبت کنید. یک نکته دیگر اینکه میگفتند: سیر انسان در معارف و به سوی خداوند با همین قرائت ساده قرآن حاصل میشود و همین قرائت ساده شما را به اوج میبرد و هر آیه مانند یک نردبان است که شما به واسطه آن یک سطحی از معارف را طی میکنید.
برچسب ها :
ارسال دیدگاه