می‌شود همه‌کاره بود

می‌شود همه‌کاره بود

رقیه توسلی

 من مأمور امنیتی نیستم اما دیروز توی خیابان نواب وقتی آقایی داشت با در خودرویی کلنجار می‌رفت مراتب را به 110 خبر دادم... حسابدار نیستم و اصلاً با اعداد کیف نمی‌کنم اما خب وقتی بیرون فروشگاه می‌بینم چهار قلم جنسی که برداشتم هیچ رقمه به فاکتور خریدم نمی‌خورد برمی‌گردم پیش فروشنده... من استاد راهنما نیستم اما همین که همکار رسانه‌ای می‌خواهد دستی بکشم سر و گوش یادداشت و گزارشش، جواب رد نمی‌دهم... طرفدار نگهداری از حیوانات خانگی نیستم؛ سگ، گربه و سنجاب هم فرقی نمی‌کند اما اگر طوطی همسایه توی پارکینگ پر بزند بیاید روی شانه‌ام، کلی قربان صدقه‌اش می‌روم و از آنجا که می‌دانم شکلات دوست دارد برایش شکلات هم باز می‌کنم و یکراست می‌برم تحویل خانواده‌اش می‌دهم... آرایشگر نیستم اما سر مادرم را سلمانی می‌کنم و بعدش با هم کلی می‌خندیم به هنری که در من نیست... من تعمیرکار نیستم اما هدررفت آب شیر ظرفشویی را که می‌بینم طاقتم طاق می‌شود و دسته آلن و واشر و انبردست را می‌چینم روی کابینت و یاعلی مدد... وکیل و مددکار اجتماعی نیستم اما دلم جدا نمی‌شود از سه دختربچه قد و نیم قدی که فهمیدم پدر ندارند و مادرشان به واسطه سرطان زمینگیر شده، به آب و آتش می‌زنم تا دستشان را بگذارم توی دست خیریه... من یک آدم معمولی‌ام اما زمانی که مادر همکارم لباس از جنوب می‌آورد تا کمک خرج خانواده بشود حتماً‌ می‌شوم خریدار... اگر خانوم خدماتی مؤسسه‌مان یک روز مرخصی باشد همه می‌دانند آن روز من آبدارچی‌ام... من رئیس بانک نیستم با خزانه پُر اما کسی اگر گذر قرض و قوله‌اش به من بیفتد، منفی نمی‌شنود... من کشاورز نیستم اما سعی می‌کنم هر سال ده‌ها اصله نهال تهیه کنم و به نیت شادی روح پدر خدابیامرزم برسانم به هم‌ولایتی‌ها.
چون سال‌هاست فکر می‌کنم ما برای مهربانی پا به دنیا گذاشتیم. پس باید به احساسات قشنگ حال خوب‌کن و عشقی که درون قلبمان داریم احترام بگذاریم. به دیگران که جزئی از مایند.

برچسب ها :
ارسال دیدگاه